خبر ویژه – یک بازپرس برکنار شد؛ مرتضوی و معاونش در حاشیهی امk

براساس گزارشهای رسیده به «موج سبز آزادی» یکی از بازپرسان شعبه امنیت دادسرای انقلاب تهران به نام حیدری فرد، به دلیل نقشی که در شکنجهها و قتلها در بازداشتگاه کهریزک داشته، از سمت خود برکنار شده است.

به گزارش موج سبز آزادی، این بازپرس در واقع معاون قاضی حداد محسوب میشده و از سوی وی به عنوان مسئول قضایی بازداشتگاه کهریزک منصوب شده بود، تمام دستورات مربوط به زندانیان بازداشتگاه کهریزک را از حداد میگرفته و به ماموران ابلاغ میکرده است.

حیدری فرد در حالی از سمت خود برکنار شده که هنوز هیچ خبری از برخورد با معاون امنیت دادستان تهران (حداد که نام واقعی او «حسن زارع دهنوی» است) و رئیس او، سعید مرتضوی، در دست نیست.

با توجه به خبرهای منتشر شده مبنی بر برکناری مرتضوی توسط رئیس جدید قوه قضاییه، انتظار میرود آقای لاریجانی دستور رسیدگی به تخلفات گسترده دادستان تهران و معاونانش را نیز صادر کند.

درخواست گروه روحانیون برای عزل رهبر

روز شنبه نامه ای در برخی وبسایت های مخالف – از جمله ‹موج آزادی› – منتشر شد که گفته می شد از سوی شماری از «علما و فضلای حوزه های علمیه قم، اصفهان و مشهد» نوشته شده و در آن آیت الله علی خامنه ای مسئول خشونت های پس از انتخابات شاخته می شود. این نامه که خطاب به مجلس خبرگان رهبری نگاشته شده خواستار عزل رهبر شد.
 
نامه بدون امضا است و نویسندگان آن می گویند مجبور به «تقیه» – پنهانکاری مصلحتی در سنت شیعه – هستند اما تاکید می کنند که این پنهانکاری دائمی نخواهد بود.
 
روزنامه نیویورک تایمز در گزارشی که روز دوشنبه (26 مرداد 17 اوت) در وبسایت خود چاپ کرد نوشته است که اصالت نامه را در گفتگو با دو شخصیت ایرانی تایید کرده است.
 
نیویورک تایمز نوشت: «ابتدا برخی از صاحب نظران ایرانی در مورد سرمنشاء نامه تردید داشتند، اما یک روحانی برجسته ایرانی و یک نماینده سابق مجلس روز یکشنبه گفتند که با برخی از نویسندگان نامه صحبت کرده اند و نسبت به اصالت آن شکی ندارند.»
 
این روزنامه نام این روحانی را فاش نکرد اما به نقل از وی نوشت که شمار امضاکنندگان نامه «ده ها نفر» است که اغلب چهره های میانه پایه از قم، اصفهان و مشهد هستند. این روحانی گفت که او تلاش کرده بود نویسندگان را قانع کند پای آن را امضا کنند اما موفق نشد.
 
این روحانی به نیویورک تایمز گفت: «فشار بر روحانیون در قم بسیار بدتر از فشار بر فعالان است زیرا حکومت می ترسد که اگر آنها چیزی بگویند، بخش های سنتی تر جامعه را علیه رژیم برانگیزند.»
 
وی به عنوان مثالی از نارضایتی در قم، اشاره کرد که روحانیون ارشد این شهر که برای سالیان سال نماز جمعه را امامت کرده بودند – اما حمایت خود از جنبش مخالفان را علنی کرده بودند – اکنون چندین هفته است که غایب هستند.
 
فاطمه حقیقت جو نماینده سابق مجلس شخصیت دیگری است که در گفت و گو با نیویورک تایمز اصالت نامه را تایید کرده است. خانم حقیقت جو اکنون به عنوان محقق مهمان در دانشگاه ماساچوست در بوستون کار می کند.
 
وی گفت: «این مساله ای کاملا حساس است زیرا حتی انتقاد از رهبر یکی از خطوط قرمز بوده است.»
 
نیویورک تایمز می نویسد که عدم افشای نام نویسندگان از تاثیر این نامه می کاهد، و اشاره می کند که نامه در پی حملات لفظی غیرمعمول دیگری به رهبر منتشر می شود.
 
هفته گذشته مجمع نمایندگان ادوار مجلس شورای اسلامی در نامه ای به رئیس مجلس خبرگان خواستار «بررسی های قانونی وفق اصل ۱۱۱ قانون اساسی» شده بود که به موضوع عزل رهبری اختصاص دارد. این گروه در نامه خود رهبر جمهوری اسلامی را مسئول اوضاع کشور معرفی کرد و از اعضای مجلس خبرگان خواست که به عملکرد نهادهای انتظامی، نظامی و امنیتی زیر نظر آیت الله علی خامنه ای رسیدگی کنند.
 
وظیفه مجلس خبرگان نظارت بر عملکرد رهبر و عزل و نصب اوست، اما منتقدان می گویند که هرچند خبرگان مجلسی انتخابی (مبتنی بر رای گیری) است، اما تحت نفوذ شدید رهبر تشکیل می شود بنابراین اعضای آن مشکل می توانند مستقل عمل کنند.
 
نیویورک تایمز در مورد انتشار این نامه ها می نویسد: «این نامه ها هیچگونه تهدید واقعی را متوجه آیت الله خامنه ای، که دستگاه های امنیتی و اکثر نخبگان سیاسی به او وفادار هستند، نمی کند. تشکیلات روحانی به شدت به او وابسته است و به ندرت پیش می آید که عضوی از جامعه روحانیون آشکارا او را به چالش بکشد.»
 
اما این روزنامه می افزاید منزلت آیت الله خامنه ای به عنوان یک داور بی طرف و قیم اسلامی در هفته های اخیر پس از تایید نتیجه انتخابات توسط او، ضربه خورده است زیرا بسیاری از ایرانی ها رای گیری را آمیخته به تقلب می دانند.
 
این روزنامه در تایید این وضع اشاره می کند که در روزهای اخیر شعار «مرگ بر خامنه ای» به تدریج بر دیوارهای شهر تهران ظاهر شده است، عبارتی که در گذشته نه چندان دور قابل تصور نمی بود.
 
در زیر بخش هایی از نامه بدون امضای روحانیون عینا نقل قول می شود
 
«بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران و اکابر علمای صدر انقلاب برای اینکه مانع ظهور مجدد دیکتاتوری آنهم تحت لوای دین شوند مجلس خبرگان رهبری را پیش بینی کردند اما در دوره رهبری [آیت الله] آقای خامنه ای با وضع نظارت استصوابی به نحوی عمل شد که نمایندگان مجلس خبرگان عملا منتخب فقهای شورای نگهبان باشند که فقهای این شورا هم منصوب رهبرند و به عبارت اخری، نمایندگان خبرگان رهبری که باید بر رهبری نظارت کرده و مانع توسل او به زور و دیکتاتوری شوند خود در یک انتخاب دو درجه ای منصوب رهبری هستند و به این وسیله ولایت فقیه، میراث امام راحل را که برای مانع شدن ازدیکتاتوری بود به خلافت و سلطنت روحانی مبدل کردند.»
 
«… آقای خامنه ای سپاه را به گارد شخصی خود و راديو و تلويزيون را به مبلغ و مدافع خود و آلات قدرت ملت را به آلات شخصی خود بدل كرده است. در سازمان عظيم راديو و تلويزيون نه تنها مردم بلكه شخصيت هاي انقلاب و نظام كه اندكي با مواضع ايشان زاويه دارند امكان حضور و بحث و نقد ندارند و وسايل قدرت را به وسيله سركوب منتقدان خود تبديل كرده اند.»
 
«رهبر جمهوری اسلامی بخاطر بیماری «دیگر هراسی» (که فراتر از بیماری «بیگانه هراسی» است و هرکسی را که تابع او نباشد دشمن می پندارد) در هر سخنرانی بیش از همه چیز از «دشمن خارجی» می گوید و تمام دستگاههای امنیتی و تبلیغاتی را به سوی کشف دشمن در همه جا و همه چیز سوق داده است و همه انتقادات را با سلاح انتساب به «دشمن» می کوبد.»
 
«چنان دیکتاتوری حاکم شده است که ما نیز به عنوان مدافعان حریم شریعت و دیانت با وجود اینکه با کثیری از شما حضرات مؤانست داریم اما ناچار از تقیه هستیم اما این تقیه دائمی نخواهد بود و این شکایت اگر رسیدگی نشود آخرین نخواهد بود.»
 
«رسانه‌های انحصاری دولتی می‌کوشند به مردم نجیب و مسالمت‌جوی ما تهمت اغتشاشگری بزنند اما دو راهپیمایی در روزهای دوشنبه ۲۵ خرداد و چهارشنبه ۲۷ خرداد خط بطلانی است بر این اتهامات. هر بار جمعیتی بیش از یک میلیون نفر دست به راهپیمایی زدند و در این جمعیت عظیم که مسیری چندکیلومتری را طی کرد حتی یک شیشه شکسته نشد، یک شعار سر داده نشد و خونی از بینی کسی بیرون نیامد. این دو حرکت باشکوه نشان داد که مردم فقط به انتخاباتی متقلبانه اعتراض دارند و نظام و اسلام و پلیس و سپاه و بسیج را از خودشان می‌دانند.»
 
«اما متاسفانه درپی سخان تند مقام رهبری در نماز جمعه ۲۹ خرداد ۸۸ بود که روز شنبه از سحرگاهان با گسیل ده‌ها هزار نیروی امنیتی و لباس شخصی که بعضا از نقاط دیگر آورده شده بودند شهر بزرگ تهران را بدون اعلام رسمی تبدیل به حکومت نظامی کردند و همان مردم مسالمت‌جو را که برای تکرار راهپیمایی آرام خود در مسیر انقلاب تا آزادی آمده بودند مورد حمله قرار دادند و برای جلوگیری از شکل‌گیری هرگونه تجمع به محض اینکه چند نفر را با همدیگر می‌دیدند با باتوم مورد ضرب و شتم قرار می‌دادند و با این رفتار تحریک‌آمیز و تحقیرکننده خود موجب واکنش مردم شدند. صدها نفر را زخمی و بازداشت کرده یا به شهادت رساندند هم آنان را اغتشاشگر نامیدند.»
 
«[آیت الله]آقای خامنه ای در خطبه های نماز جمعه گفتند:«قانون فصل الخطاب است؛ قانون را فصل الخطاب بدانيد. انتخابات اصلا براي چيست؟ انتخابات براي اين است كه همه اختلافها سرصندوق رأي حل و فصل بشود. بايد در صندوقهاي رأي معلوم شود كه مردم چي مي خواهند، چي نمي خواهند؛ نه در كف خيابانها» اما کسی که نخستین گام را برای قانون شکنی برداشت و موجب شد نامزدها و مردم مطمئن شوند که اعتراضات و شکایت بی حاصل است وتصمیم به رئیس جمهور شدن احمدی نژاد از قبل اتخاذ شده است شخص رهبری بود.»
 
«در حوادث اخیر نیز عده ای از شخصیت ها و جوانان را به زندان برده و تحت شکنجه جسمی و یا شکنجه روحی قرار داده و از زندان به همراه مامور به بیدادگاه فرمایشی و خلاف شرع آوردند تا آنچه را به آنها دیکته شده بود در مورد پیوند با منافقین و بیگانگان و غیره بر زبان آورند. حال آنکه اگر خود جناب آقای خامنه ای را هم فقط یک هفته به همین سلول ها ببرند به مسائلی بیش از اینها اعتراف خواهند کرد.»
 
«در حوادث اخیر گزارش های وافره ای واصل گردیده است مبنی براینکه اگر مردم از چنگ مهاجمان امنیتی یا لباس شخصی به خانه ای گریختند ماموران به آن خانه یورش برده و پناه بردگان و صاحبان خانه را با ضرب و شتم دستگیر کرده اند. همچنین در موارد بسیاری اتفاق افاده است که به خانه کسانی که تنها پناه خود را الله اکبر گفتن بر بام خانه می دانستند حمله ور شده و با خشونت آنها را دستگیر کرده و با خود برده اند. از میان این خشونت ها ماجرای حمله به مجتمع مسکونی سبحان به صحن مجلس کشیده شد و کمیته حقیقت یاب مجلس گزارش تکان دهنده اش را منتشر کرد اما گوش شنوایی وجود نداشت. این حادثه غریبی است که روی بدترین جانیان را سفید کرده است زیرا خانه و حریم خصوصی مردم پناهگاه امن مردم بوده است اما ماموران استبداد می خواهند به مردم بگویند هیچ حریم امنی وجود ندارد و مردم حتی درخانه خودشان هم مرعوب باشند. این جرم در برابر چشمان دیگران صورت گرفت.»
 
«بنابر آنچه تسطیر یافت مضاف بر تخلفات و مظالم گسترده سال های اخیر که باید مبسوطا در رساله شکواییه دیگری به آن پرداخت، مسئول اصلی بروز بی اعتمادی و درگیری و خشونت ها و کشتارها و زندان ها در انتخابات اخیر، شخص [آیت الله] آقای خامنه ای است و صلاحیت بقای در این مقام را ندارد.»
 
«همانطور که حضرات وقوف دارند در جریان مظالم سال های اخیر و خصوصا ماههای اخیر جناب [آیت الله] آقای خامنه ای شرایط مندرج در اصول پنجم و یکصد ونهم را از دست داده اند و مطاق اصل یکصد و یازده قانون اساسی جمهوری اسلامی خبرگان موظف به برکناری وی هستند و با توجه به اینکه چنین شخصی منعزل است هرنوع تعلل شما که منجر به ادامه وضع موجود و تبعات بعدی خواهد بود مسئولیت دنیوی و اخروی آن مستقیما بر عهده شما خواهد بود.»
 
منبع: بی‌بی‌پی

راس میرکریمی: «ایران بر سر دو راهی انزوا و گشایش»

در کالیفرنیا، ایالت میزبان صدها هزار ایرانی مهاجر، شهر سانفرانسیسکو به موج حامیان حقوق معترضان به اعلام نتیجه دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری ایران پیوسته است.

سانفرانسیسکو شهری که تنها تندیس ندا آقا سلطان ، دختر ۲۷ ساله ایرانی را که در اعتراض به نتایج انتخابات در روز شنبه ۳۰ خرداد ماه به ضرب گلوله کشته شد را در تالار شهر خود جای داده است. این شهر، محل اقامت اولین ایرانی آمریکایی تباری است که شهروندان او را به عضویت در هیئت مدیره این شهر برگزیده اند.

او که در آمریکا به دنیا آمده و بزرگ شده است از حامیان باراک اوباما ، رئیس جمهور آمریکا و از چهره های شاخص حزب سبز و همچنین از منتقدان واکنش نظامی در مورد ایران است. او برای حل مشکلات ایران، از مدافعان روشی است که به «دیپلماسی شهروندی» معروف شده است.

این رجل سیاسی ایرانی – آمریکایی ۴۸ ساله، بر هر دو بخش هویت ایرانی و آمریکایی خود تأکید می کند وهمچنین با شون پن، کارگردان و هنرپیشه هالیودی که در سال ۲۰۰۵ برای نگارش گزارشی از وضعیت سیاسی ایران به این کشور سفر کرده، مقاله ای مشترک درباره رویدادهای پس از انتخابات ۲۲ خردادماه در ایران منتشر کرده است.

راس میرکریمی،
اولین عضو ایرانی تبار هیئت مدیره شورای شهر سانفرانسیسکو ، میهمان گفتوگوی ویژه رادیو فرداست.

رادیو فردا: آقای میرکریمی، موضع شهر شما، سانفرانسیکسو، درباره نتایج اعلام شده دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری ایران و معترضان به این نتایج چیست؟

راس میرکریمی: من به عنوان اولین آمریکایی ِ ایرانیتبار که به عضویت هیئت مدیره شورای شهر سانفرانسیسکو انتخاب شده ام، قطعنامه ای در این باره تنظیم کردهام که هیئت مدیره نیز همگی آن را تصویب کرده اند. شهردار شهر سانفرانسیسکو هم این قطعنامه را به رسمیت شناخته است که طبق این قطعنامه، مردم شهر سانفرانسیسکو در کنار مردم ایران ایستاده و از آنان حمایت می کند.

اهمیت اینکه چه کسی در ایران حامی کدام نامزد انتخاباتی است، در این قطعنامه کمتر از این است که ما می خواهیم حقوق بشر مردم ایران به رسمیت شناخته شود. درحالی که مردم معترض از نتایج انتخابات ۲۲ خرداد می کوشیدند از منافع دموکراتیک خود استفاده کنند با وحشیگری و مقابله بیرحمانه، مواجه شدند.

طبیعی است که این امر در کالیفرنیا که میزبان صدها هزار ایرانی– آمریکایی است موجب بروز نگرانی شده است. برای ما اصلاً قابل قبول نیست که اعتراض میلیونها ایرانی که در واکنش به تخلف انتخاباتی به خیابانها آمدهاند. یا تنها میخواهند از حق آزادی بیان خود برای زدن حرفهایشان استفاده کنند، نادیده گرفته شود. این چیزی است که من فکر می کنم با خواسته های ما در کالیفرنیا هماهنگی دارد.

آیا شهرهای دیگر آمریکا هم، راه و روش سانفرانسیسکو را در برابر رویدادهای جاری ایران در پیش خواهند گرفت یا خیر؟

ما اولین شهر آمریکا بودیم. اما در چندین شهر در سراسر کشور آمریکا نیز، قطعنامه ها یا مصوبه های مشابهی در این مورد ارائه شد که احترام حکومت ایران به موازین شناخته شده حقوق بشر را خواستار شده بودند. بنابر این من مفتخرم که ما توانستیم به آغاز و دامن زدن به این روند کمک کنیم.

اما می خواهم تأکید کنم که این اقدامات تنها منحصر به ایرانیان یا برای ایرانیان در آمریکا و یا حتی ایرانیان مقیم سایر کشورهای خارج از ایران نیست. این گونه اقدامات اکنون به یک جنبش (جهانی) تبدیل شده است. من دوستانی در جامعه سیاه پوست، جامعه اسپانیایی زبان، جامعه چینی تبار و آسیایی، جامعه آمریکایی یا سایر جوامع دیگر دارم که همگی، با درجاتی، با ایرانیان احساس همبستگی میکنند.

نکته مهم این است که سازمان دادن به فعالیت ایرانیان، تاکنون محدود به ایرانیان بوده اما اکنون دامنه این سازماندهی از مرز ایرانیان و آمریکاییان فراتر رفته و متنوع شده و مردم جهان، همگی در صف متحدی در کنار مردم ایران ایستاده اند.

شما در نوشته هایی که به همراه شان پن، هنرپیشه و کارگردان هالیوود و ریس ارلیک روزنامه نگار آمریکایی منتشر کرده اید، گفته اید که به جای برخورد نظامی با ایران، آمریکا بایستی از دیپلماسی شهروندی استفاده کند. ممکن است چند نمونه از کاربرد مفهوم دیپلماسی شهروندی را مثال بزنید؟

حتماً؛ بسیار خوشحال می شوم در این مورد توضیح دهم. من فکر می کنم دیپلماسی شهروندی، مناسب ترین روش و بهترین نوع برخورد میان ایرانیان و آمریکاییان است. درس های دوران جنگ سرد میان شوروی و آمریکا، درس های بسیار آموزنده ای است. سازمان های غیر دولتی مدافع صلح و عدالت اجتماعی، جنبش حفظ محیط زیست و مبارزه با سلاح های هسته ای، جنبش زنان و جنبش رهایی بخش بینالادیان، که مبتنی بر استراتژی ایجاد ارتباط میان مردم آمریکا و مردم شوروی سابق بود، موجب درک متقابل اهمیت و لزوم تنشزدایی میان این دو کشور شد.

این روش محدود به ارتباط میان دولت ها نبود. بلکه در کنار آن روابط دو جانبه شهروندان دو کشور و دیپلماسی شهروندی نیز به کار گرفته شد.

مردم ایران و آمریکا همواره روابط صمیمانه ای با همدیگر داشته اند. حتی اگر دولت ها هم با همدیگر سرشاخ بوده اند، روابط میان مردم با یکدیگر گرم و صمیمانه بوده است. این را هم نباید ندیده بگیریم که هر چقدر هم دولت ایران بر میزان این موانع بیفزاید باز هم بر این باورم که میتوان با کاربرد یک دیپلماسی شهروندی مصمم و هدفمند میان دو کشور و مردم این موانع را از پیش راه برداشت.

با این همه منتقدان شما در آمریکا با نظراتتان مخالفند و می گویند دیپلماسی شهروندی در برخورد با حکومت هایی مانند حکومت ایران که سرکوبگر ، مذهبی و اقتدارگرا هستند و همزمان هولوکاست را انکار می کنند و خواهان محو اسرائیل از نقشه جهان هستند، کاربردی ندارد، یا مدت زمان زیادی طول می کشد تا این روش مؤثر واقع شود و تا آن زمان، ایران به سلاح هسته ای مسلح شده است. پاسخ شما به منتقدانتان در هر دو طیف راست و چپ چیست ؟

من با آنها اختلاف نظری بر سر این موضوع که موانع زیادند، ندارم. اما فکر می کنم مردم شوروی، احساساتی به واکنش سرکوبگران دیکتاتوری و حکومت کمونیست در برابر افزایش خواسته های آزادی خواهانه در آن کشور داشتند. حکومت ایران هم، اگر چه نه شدیدتر، دستکم به همان شدت با معترضان برخورد می کند.

فکر می کنم این پاسخ درست است. اما چه فکر دیگری می شود کرد؟ همان طور که گفتم مردم ایران و آمریکا روابط صمیمانه ای با همدیگر داشته اند. ما نباید بر روی این مناسبات و این تجربه خط بطلان بکشیم. به همین دلیل است که فکر می کنم دیپلماسی شهروندی می تواند ادامه این گونه روابط باشد.

در زمانی که پرزیدنت اوباما می کوشد در سطح دولتی مابین خودداری از دخالت و امور داخلی ایران و بی تفاوتی نسبت به سرنوشت مردم ایران تمایز قائل شود، در سطح دولتهای محلی و منطقه ای آمریکا، بخصوص در مناطق شهری و بخشهایی که میزبان جمعیت قابل توجهی از ایرانیان هستند، رکگویی بیشتری داشته باشد. باید کوشش خود را بکنیم حتی اگر حکومت ایران روشهای سرکوبگرانه را ادامه دهد.

فکر می کنم به طرقی از راه ها، بالاخره، خواست تحقق صلح و راه دموکراتیک برای مردم ایران در جامعه ایران شکل می گیرد. بخصوص که جامعه ایران جامعه ای جوان و مملو از جوانان زیر ۳۰ سال است. به همین دلیل هم نمی توان از بروز این خواسته ها جلوگیری کرد. حتی اگر حکومت ایران بر میزان انزوا و شدت سرکوبگری خود بیفزاید اما دیر یا زود خواستههای مردم ایران بروز خواهد کرد.

آیا این روزها موقعیت هایی دست می دهد که گاهی فکر کنید آمریکایی هستید و گاهی فکر کنید ایرانی؟

(با خنده) من هر دویش هستم، هر دو …

می توان بین این دو هویت تفکیک کرد؟ یا هر دو در کنار هم وجود دارند؟

فکر می کنم مردم به من صورت یک عنصر ترکیبی نگاه می کنند. پیش از انتخاب من و آقای اوباما، رسانه ها درباره ما واژه (عنصر ترکیبی) را به کار می بردند. بله، این درست همان چیزی است که من هستم.

دلیل مطرح شدن این سؤال این بود که می خواستم بپرسم نظرتان در مورد رویدادهای داخلی ایران چیست؟ نمی خواهم این پاسخ را بشنوم که به عنوان یک شهروند آمریکایی، نباید با تفسیر رویدادهای سیاسی ایران، در امورد داخلی ایران دخالت کرد. می خواهم بدانم آیا به آینده فعالیت های اصلاح طلبان امیدی دارید؟

بگذارید تأکید کنم که من معتقد به دخالت آمریکا، یا رک بگویم، هیچ کشور دیگری در امور داخلی ایران نیستم و فکر هم نمی کنم که آمریکا مشروعیت اخلاقی لازم را برای اینکه به مردم ایران بگوید چکار کنید یا نکنید، را داشته باشد. ما باید هر چه می توانیم بیشتر از مردم ایران حمایت کنیم و این حمایت را به صلح آمیزترین شیوه بیان کنیم.

مردم ایران حق تعیین سرنوشت خود را دارند و این در خور آنهاست و باید این حق را در آمریکا به رسمیت بشناسیم ولی فکر می کنم وقتی دموکراسی در جایی حاکم نیست، که در ایران هم حاکم نیست، و نوعی دینسالاری حاکم است که از پیش نامزدهای انتخاباتی را بر می گزینند و این امر به دل جهانیان، چه آمریکایی و چه ایرانی نمی نشیند. چون برخی شهروندان و اقشار اجتماعی از حق خود محرومند و پذیرفتن این امر سخت است. این چیزی است که باعث نزدیکی مردم اینجا و مردم هر جای دیگر جهان با مردم ایران می شود.

پرسش آخرم این است که در رقابت های دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری ایران، هیچوقت پتانسیلی برای اجرایی شدن آرمان هایی که به آن باور دارید، دیده اید؟

بله. فکر می کنم. فارغ از اینکه چه کسی به کدام نامزد رأی داده یا اینکه چه کسی به ادامه وضع موجود مهر تأیید زده یا چه کسی در واکنش به تخلفات انتخاباتی، اقدام کرده است، ایران هم اکنون بر سر یک دوراهی است. با دیدن رویدادهای پیش از انتخابات ۲۲ خرداد ماه و وقایع بعد از آن، می توانم اظهار کنم که ایران با دو راه روبه روست.

یا اینکه ایران منزوی تر شده و از دیگر کشورهای جهان فاصله بگیرد و در ورطه میهن پرستی افراطی و حتی بیگانه هراسی فرو رود و یا اینکه بر عکس، موفق می شود و بر مار پیچ سقوطی که بر بخش های اقتصاد ایران چنگ انداخته، فائق می آید و کشور را از انزوا به در آورده و برخی از ابتدایی ترین حقوق دموکراتیک مردم را که پیش از انتخابات ۲۲ خرداد ماه و در حین و پس از آن مطالبه شده است به رسمیت می شناسد.

از میرحسین چه می‏فهمم؟

یادداشت وارده

نگارنده در این نوشتار، به بررسی جنبش سبز ایران، میرحسین موسوی و نحوه عمل مردم در این جنبش پرداخته است.

از هنگامی که میرحسین موسوی در جواب انتظار سیاسیون کلاسیک ایران در تشکیل جبهه سیاسی از سوی خود صحبت از تشکل‏های سیاسی اجتماعی کرد و بجای توضیح راجع به ساختار تشکیلاتی آن به تکرار و بسط شعار هر ایرانی یک ستاد، هر ایرانی یک رسانه و حتی هر ایرانی یک رهبر پرداخت، گمانه‏زنی‏های متفاوتی در این زمینه شکل گرفته‏است. برخی چون آقای رحمانی تعمیق وجوه جامعه‏مدنی را از آن فهم کرده‏اند و به درستی به روی نقش سازمان‏های غیر دولتی و فعالیت‏های اجتماعی برای توانمندی جامعه پرداخته‏اند. اما آیا واقعا منظور از تشکل‏های سیاسی اجتماعی که در آن هر ایرانی یک رسانه و یک ستاد و یک رهبر باشد این است؟

اگر چه این‏ها هیچ کدام نیاز به سازمان‏های غیر دولتی را در سطوح مختلف جامعه نفی نمی‏کند و حتی مؤید آن است اما نمی‏تواند فقط همین باشد. درک من از صحبت میرحسین که همواره نقش رهبری خود را نفی می‏کند و خود را همراه مردم و یک عضو از جنبش سبز می‏خواند فراتر از تئوری‏هایی است که از خرداد 76 تا کنون در جامعه ما با فراز و فرودهای متفات(و سو گیری متفاوت؛ از هدف قرار دادن قدرت تا هدف قراردادن خود جامعه) رواج داشته‏است. خرداد 88 برای ما بشارت دهنده نوع جدیدی از نگاه به زندگی است. نگاهی به زندگی که اگرچه سال‏هاست ما جوانان و زنان در پیچ و خم آن زیست می‏کنیم در این برهه از تاریخ به خودآگاهی مبدل می‏شود و هویت جنبش سبز را خواهد ساخت.

بعد از نگاهی به جنبش‏های جدید بی سازمان یا نا متمرکز که پیش از این در مبارزات ضد جهانی سازی شکل گرفته‏است می‏توان بهتر در ارتباط با ادعای «نوع جدید نگاه به زندگی» سخن گفت.

جنبش نامتمرکز جدید را با رد قدرت متمرکز به هر شکل آن و روش‏های سازماندهی متفاوت آن (ائتلاف ائتلاف‏ها) می‏شناسند. در این جنبش‏ها حرکات اعتراضی بر اساس اتفاق آرا در گروه‏های کوچکتر و یا تشابه مجموعه متنوعی از روش‏های گوناگون در بخش‏های جداگانه جنبش و یا پیوند مجموعه اعتراض‏های متنوع با یک نماد یا شعار، با هم همگرا می‏شود. این عدم تمرکز در نحوه مبارزات آن‏ها موجب پراکندگی آن‏ها نیست، بلکه نوعی از انطباق عقلانی و مبتکرانه یخش‏های گوناگون جنبش را نشان می‏دهد. نقطه قوت این الگو واگذاری آزادی سازماندهی به بخش‏های گوناگون جنبش است. این الگو در برابر تجمیع و تحکیم قدرت قد علم کرده‏است و حتی در درون خود به هر شکل آن واکنش نشان می‏دهد.

راز موفقیت این جنبش‏ها در این امر است که هیچ سر فرماندهی وجود ندارد. وقتی جنگی با انبوهی از زنبورها صورت می‏گیرد در تقابل با آن باید هزاران سر را زد، بنابراین قطع کردن سر چنین جنبشی ممکن نیست. ضمن این که تنوع فکری و زیستی اعضای این جنبش هزاران روش مقابله را طلب می‏کند که در درازمدت عملا ممکن نیست. البته مخالفت اعضای این نوع جنبش‏ها با تمرکز قدرت تنها تاکتیکی در مقابل سرکوب‏ها نیست بلکه آن‏ها معتقدند قدرت متمرکز در هر شکل آن به سرکوب تفاوت‏های زیستی «انبوهه مردم» می‏انجامد. واژه انبوهه مردم(multitude) برای این وضع شده که بگوید این انبوه از جمع فرد فرد متفاوت تشکیل شده‏است و انبوهی از مردم یک شکل و یک فکر نیست.

واضع این اصطلاح(هارت ونگری) بر آن بود که‏ افراد نباید مجبور باشند بین وحدت و کثرت یکی را انتخاب کنند. آن‏ها می‏توانند فردیت‏هایی باشند که به طور جمعی کار می‏کنند. در حقیقت یکی بودن برای آن‏ها یک ظرفیت بالقوه است اما آن‏ها در هر لحظه به صورت بالفعل یک فرد مشخص هستند. تجمع‏هایی از افرادی با پیشینه متفاوت و خواسته‏های گوناگون(از گروه‏های دفاع از حق سقط جنین تا گروه‏های مذهبی خواستار آموزش دین در مدارس) که شیرازه اشتراک همه آن‏ها باهم نفی نسخه پیچی‏های از بالا به پایین قدرت‏های متمرکز برای انسان‏هاست. همه آن‏ها می‏خواهند آن گونه که هستند به رسمیت شناخته شوند و بدون این که محکوم باشند که قهرمانان مبارزات سیاسی شوند و بشریت را نجات دهند همگرایی نجات بخشی باهم داشته‏باشند. «نوع جدید نگاه به زندگی» همین پلی است که فاصله بین خواسته اجتماعی و سیاسی و زندگی روزمره و فعالیت سیاسی را می‏شکند.

جوانان و بالاخص زنان ما سال‏ها بود که با نفی نسخه رسمی که حاکمیت برای نحوه زیست روزمره آن‏ها می‏پیچید سلطه بلامنازع آن را در خرد ترین مسائل زندگی خود(از گذران اوقات فراغت و نحوه انتخاب همسر و ادای شرعیات) شکسته‏بودند. اما آن‏ها که هیچ گاه از سوی قیم مابان(اعم از روشنفکران و حاکمان) به رسمیت شناخته نمی‏شدند و یا حداقل به آن‏ها اعتماد نمی‏شد در گفتمانی که میرحسین نوید آن را می‏دهد طرف اعتماد قرار می‏گیرند و سنگینی تحمل پذیر هستی را احساس می‏کنند و به این ترتیب آن چه تاکنون در عرصه خرد زندگی انجام می‏دادند(نفی قیومیت) به بروز و ظهور اجتماعی و سیاسی نیز می‏رسد. به نظر می‏رسد هر ایرانی یک ستاد، یک رسانه و یک رهبر اوج طرف اعتماد قرار دادن مردم است به همان گونه که هستند و نه آن طور که باید آمرانه تربیتشان کرد. ستاد، رسانه و رهبر خطاب کردن هر فرد توقع پذیرش مسئولیت توانایی‏های فرد است. گفتمان سبز به ما می‏گوید که بنا به توانایی و ظرفیتی که دارید مسئولیت آن را بپذیرید و بار آن را به دوش کشید، فارغ از این که تفاوت‏هایی در ریشه‏های فکری شما باشد می‏توانید روی حداقل‏ها ائتلاف کنید و با رسانه‏ای که خود هستید همگرا شوید. به امید آن که ظرفیت خواست حداکثر‏ها از دل این ائتلاف حداقل‏ها زاییده‏شود.

امضا محفوظ

محمد جواد لاریجانی، معصومیت از دست رفته

یادداشت وارده

نویسنده: علی دانشجو
جناب آقای محمد جواد لاریجانی با جام جم آنلاین مصاحبه‏ایی کردند که در دو بخش منتشر شد.

آز آنجا که سخنان ایشان در این مصاحبه برای بنده بسیار جالب بود تصمیم گرفتم دربارهء قسمت‏هایی از مصاحبهء ایشان نکاتی بنویسم. در متن زیر قسمت‏های جالب سخنان ایشان را با شمارش آورده‏ام و نکات مورد نظرم را اضافه کرده‏ام. بنا براین بلند بودن نوشته گناه من نیست، تقصیر آقای لاریجانی است.

1. «اصلاح‌طلبان ایران، بچه مسلمان‌‏های خودمان بودند و افرادی بودند که در انقلاب هم سابقه داشتند، منتها فهم سطحی این افراد از دین در کنار مدهوش شدن در مقابل پیشرفت‌های لیبرال دموکراسی سکولار باعث شد که در بهترین حالت، اسلام را برای خانه و در امور خصوصی قبول داشته باشند.»

جناب آقای لاریجانی، بنده که از قبیلهء خار و خاشاکم و فهم سطحی از دین دارم ودر کنارش مدهوش پیشرفت‌های لیبرال دموکراسی سکولار هستم، این فرصت را غنیمت می‏شمرم تا نزد چون شما بزرگی که لابد فهم بسیار عمیقی از دین دارید و مدهوش هم نیستید شاگردی کنم (ببخشید که بواسطهء فهم سطحی از دین از کلمهء تلمذ استفاده نکردم) و در ضمن نکاتی را نیز که به ذهن سطحی و مدهوش بنده رسیده‏است جهت دریافت رهنمود خدمتتان ارائه دهم.

اما بعد:

ممکن است بفرمایید کدامین آیهء قرآن یا کدامین سخن معصوم به شما چنان وسعت بالی می‏دهد که اینچنین حکم عامی صادر فرمایید برای این خیل عظیمی که یا خود را اصلاح طلب می‏دانند یا از مواضع اصلاح طلبان دفاع کرده‏اند؟ آیا توجه فرموده‏اید که با این حکم عام تعداد قابل توجهی از مراجع تقلید، مجتهدین و اندیشمندان دینی را بچه مسلمان‏های سطحی مدهوش یا حامیان ایشان دانسته‏اید؟

2. «اصلاح طلبی در ایران مرد، همان‌طور که نفاق و مجاهدین خلق در ایران نابود شدند.»

جناب آقای لاریجانی آیا اخیرا به نماز جمعه رفته‏اید؟ دوستانتان مجبور شده‏اند نماز جمعه را نیز امنیتی و گزینشی کنند. تصور بنده این است که جنبش بچه مسلمان‏های سطحی مدهوش به نماز جمعه نیز رسیده‏است.

تصور بنده این است که اینکه آیا اصلاح‏طلبی مرده است یا نه به همین بچه مسلمان‏های سطحی مدهوش بستگی دارد. اگر تصور ایشان این باشد که نظام اصلاح پذیر نیست (با تعریف خودشان از اصلاح و نه تعریف جنابعالی و دوستانتان) آنگاه سخن شما درست است. در اینصورت باید به جانبعالی و دوستانتان تسلیت گفت، چرا که نظامی که اصلاح پذیر نباشد ناگزیر رو به اضمحلال است.

3. «اشکالات در حکومت‌‏ها همیشه وجود داشته‏است، مگر دولت‌‏ها می‌توانند بدون اشکال باشند. منتها با اشکالات به دو شیوه برخورد می‌شود. یکی برخورد انتقادی با این عنوان که حکومت خودمان است و ما می‌خواهیم آن را اصلاح کنیم. این مساله را تقابل نمی‌نامند. تقابل جایی است که شما دیگر به هیچ یک از ارکان حکومت اعتقاد نداشته باشید.»

جناب آقای لاریجانی، شیوه‏های برخورد با اشکالات حکومت‏ها را فرمودید، بفرمایید برخورد حکومت‏ها با جنبش‏های اصلاح طلب چند شیوه دارد.

دانسته‏های سطحی ذهن مدهوش بنده می‏گوید که برخورد حکومت‏ها با جنبش‏های اصلاح طلب دو گونه ‏است. آن‏ها که نیاز برای اصلاح را درک کرده و از آن استقبال می‏کنند و آن‏ها که با جنبش‏های اصلاح طلب برخورد قهری کرده آن‏ها را غیرخودی دانسته و وصل به بیگانه می‏کنند. برخورد اول اصلاح طلبان را در کنار بلکه جزوی از حکومت قرار می‏دهد و برخورد دوم آن‏ها را در مقابل حکومت قرار می‏دهد.

4. «خوب است شما همه مواردی را که آقای مهندس موسوی الان اشکال می‌گیرد با 10 سالی که ایشان در قدرت بود مقایسه کنید. مثلا ایشان اشکال می‌گیرد که چرا بعضی‌ها نمی‌توانند حرف‌هایشان را بزنند. باید از او بپرسیم در 10 سالی که شما در حکومت بودید چند صدا علیه دولت وجود داشت.»

جناب آقای لاریجانی به نظر می‏آید تصور شما این است که آقای مهندس موسوی در جلو و مردم پشت سر ایشان هستند. آیا به شعارهای مردم و چگونگی تکامل و تحول این شعارها دقت فرموده‏اید؟ این بار این مردمند که در پیشند و آقای مهندس موسوی و دیگران (برعکس شما) تلاش می‏کنند که از این مردم عقب نیفتند. دوران آقای مهندس موسوی را فراموش کنید، اکنون که دوران شما ست آیا چند صدایی را بر می‏تابید و از آن دفاع می‏کنید؟ به یاد نمی‏آورم از بگیر و ببندهای اخیر خمی به ابرو آورده باشید.

5. «به نظر من حتی آسیب‌هایی که در اثر اشتباهات و یا خلافکاری مجریان و ضابطین قانونی صورت گرفته نیز بر عهده همان افرادی است که این مسائل را به‌وجود آوردند. چون وقتی که آشوب می‌شود پلیس باید جلو اغتشاشگران را بگیرد. پلیس وقتی می‌خواهد مردم را متفرق کند، روی پیشانی افراد نوشته نشده‏است که کدام یک مخل و کدامیک غیرمخل است. بنابراین پلیس مجبور است همه را هل دهد. وقتی هم که همه را هل بدهیم ممکن است یکی هم بیفتد و پایش بشکند.»

استاد گرامی ممکن است «هل دادن» را تعریف فرمایید؟ اگر یک دسته قلچماق با باتون‏های آهنی به جان شما بیفتند وبه قصد کش بزنندتان، در شکایتتان می‏نویسید «من را هل دادند»؟! اگر فرزند دلبندتان از بالای پشت بام در حال نظاره باشد و(زبانم لال) از خیابان او را نشانه گرفته و (زبانم لال) مغزش را متلاشی کنند خواهید گفت: «افتاد پایش شکست»؟!

جمله تان را باید اینگونه می‏فرمودید:

» پلیس مجبور است همه را بزند و بسوی همه تیر بیندازد. وقتی هم که همه را بزند و بسوی همه تیر بیندازد ممکن است یکی هم بمیرد!»

جناب آقای لاریجانی می‏دانم این مثال‏ها از امام اول شیعیان (به برکت توجیه‏های عمیق اندیشان هوشیاری چون شما) دیگر ابهت خود را از دست داده‏اند ولی بگذارید از محضرتان سه سوال کنم:

الف- آیا احتمال می‏دهید که در جریانات اخیر کسی به نا حق صدمه دیده باشد؟
ب- آیا شیعهء همان علی هستید که از شنیدن دزدیده شدن خلخال از پای زن یهودی بر آشفت؟

اگر پاسخ شما به هر دو مورد مثبت است پس:

ج – کدام جامه را بر خود دریدید و کدام محکمه را در قلباب کردید؟

آنچه که از تصویر مصاحبه تان می‏بینم ؛ بحمدالله از همیشه خوشتر و بر صندلی ریاستتان سوارترید.

6. » این بحثی که به عنوان لباس شخصی راه انداخته‌اند یک بحث کاملا انحرافی است. مثل همه جای دنیا، ضابطان قانون در ایران هم متعددند. من مثالی برای شما می‌زنم. چند سال قبل به علت این که یک سیاهپوست در لس‌آنجلس کشته شد آشوب‌هایی به وجود آمد. برای مقابله با این آشوب‌ها، ابتدا پلیس محلی آن‏ها که به آن Local Sheriff می‌گویند وارد عمل شدند … و زمانی که این نیروها هم موفق نشدند از نیروهای امنیتی پلیس فدرال آمریکا (FBI) استفاده کردند.»

ببخشید جناب آقای لاریجانی، این ذهن سطحی مدهوش من به اینجا که رسید دیگر حسابی مبهوت شد. تصور بنده این بود که ما حکومت علی ملاکمان است نه حکومت جورج بوش پدر. چگونه است که با ربط دادن به معصوم تمام ارکان نظام را مقدس می‏خوانیم تا آنجا که اطاعت از رییس جمهورش را اطاعت از خدا می‏دانیم اما نوبت به حساب و کتاب حکومت که شد یکدفعه نه علی که جورج بوش پدر میشود ملاکمان؟

اشکال ندارد. این هم حتما نتیجهء فهم سطحی دیگران و فهم عمیق جنابعالی است. اما راهنمایی فرمایید، لابد فهم بنده از واقعهء مورد اشاره هم سطحی است. در واقعه‏ایی که می‏فرمایید سیاهان معترض به سفید پوستان و زرد پوستان حمله می‏کنند و اقدام به آتش زدن مغازه‏ها در سطح وسیع و دزدی از اموال عمومی و شخصی می‏کنند. در اثر آشوب سیاهان، در تنها شش روز بیش از 800 میلیون دلارخسارت به شهر وارد می‏شود، حدود 3600 آتش افروزی جدی صورت می‏گیرد و حدود 1100 ساختمان از بین میروند. بیش از 2000 شهروند توسط آشوبگران (نه نیروهای ضد شورش) شدیدا مجروح می‏شوند.

جناب آقای لاریجانی، کدام را باور کنم؟

اینکه شما واقعا آنقدر از خیابان‏های تهران و دیگر شهرها بی خبرید که تظاهرات مسالمت آمیز این مردم مظلوم و متین را با آشوب‏های برخی سیاه پوستان لوس آنجلس مقایسه می‏کنید؟

یا اینکه رسالت عظیم «توجیه ظلم» بر عهدهء شما نیز گذاشته شده‏است؟

7. «به نظر من آن‏ها (نیرو‏های نظام) خوب هم عمل کردند و دنیا فهمید که ما در مقابله با آشوب بسیار توانمندیم و اگر گاهی با تسامح برخورد می‌کنیم ناشی از ضعف نیست.»

جناب آقای لاریجانی، احتیاط شرط عقل است. حتی وجدان آقای احمدی نژاد هم به او اجازه نداده‏است بگوید که نیروهای نظام خوب عمل کردند. تعداد زیادی از مراجع تقلید عملکرد نیرو‏ها را تقبیح کرده‏اند و برخی آن را موجب مخدوش شدن مشروعیت نظام دانسته‏اند. برخی از ایشان عاملین را از آتش جهنم حذر داده‏اند.

این تیم فوتبال نیست که شما راجع به عملکردش اینگونه بی پروا نظر می‏دهید. آیا شناخت عمیق شما از اسلام و هوشیاری شما حکم نمی‏کند که لااقل چند صباحی احتیاطا زبان به دندان گیرید تا حداقل مشخص شود از برکت نیرو‏های نظام چند جوان کشته و چند فرزند یتیم شده‏اند و چند مادر هر شب مسببین این قتل‏ها را لعنت می‏کنند؟

آیا متوجه هستید که شما با این جملهء از یاد نرفتنی » آن‏ها خوب عمل کردند» صریحا به خاک و خون کشیدن و کشتن مردم را توجیه و تایید می‏کنید؟ شما که اینقدر دغدغه دارید که دنیا چه برداشتی از شما دارد آیا نگران نیستید که مردم شهری که در آن زندگی می‏کنید اکنون شما را چگونه می‏بینند؟

8. «مردم تهران می‌گویند حالا که آقای موسوی رای نیاورده ما چه گناهی کرده‌ایم که باید بار آشوب‌ها را بکشیم. این حرفی است که در جاهایی که من برای صحبت کردن و سخنرانی رفته‌ام، بارها شنیده‌ام. این‏ها مردمی ‏بودند که بعضا خودشان هم به آقای موسوی رای داده بودند.»

جناب آقای لاریجانی عزیز، از اولین نشانه‏های تکبر و استبداد این است که انسان خود و اطرافیانش را ملاک بداند. لطف بفرمایید اگر شد سری بزنید به آن‏ها که شما را برای سخنرانی دعوت نمی‏کنند. باور کنید آن‏ها هم مردمند و کم هم نیستند.
9. «… خانواده خانم ندا آقاسلطان، نباید خون دخترشان را که قربانی یک توطئه پیچیده شده‏است، به دلالان سیاسی بفروشد.»

… ببخشید اما به اینجا که رسیدم گریه امانم نداد. چه بگویم. آقای محمد جواد لاریجانی بجای اینکه نگران از جاری شدن ظلمی بر کسی باشند از پیش خود به این نتیجه رسیده‏اند که ماجرای ندا توطئه بوده‏است و سپس به خود اجازه می‏دهند به خانوادهء ندا نصیحت کنند.

ای کاش این متن را با زبان طنز و طعنه ننوشته بودم. گستاخی و دروغ و توهم و ظلم تا کجا؟
آقای محترم، اگر این سخنانی که گفتی بر آمده از فهم عمیقت از دین است؛ از تو و فهمت و دینت برائت می‏جویم.

ْ بئْسَما یَأْمُرُکُمْ بِهِ إیمانُکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنین‏ (2:93)

اجازه فرمایید اکنون که پرده دری و خود محوری را به جایی رسانده‏اید که به خود اجازه می‏دهید مادر داغداری را از موضع قدرت نصیحت کنید من نیز پرده بگشایم، زبان طنز و طعنه را رها کنم و شما را که از طبقهء ملوک هستید به عنوان یک شهروند به فرمودهء مولایم نصیحت کنم:

آقای محمد جواد لاربجانی، به نظر من این فهم بسیار سطحی شما از دین است که در کنار مدهوش شدن از قدرت و قدرتمندی به شما اجازهء سخنانی این چنین می‏دهد. پیشنهاد می‏کنم دو روز سریر قدرت را رها کرده، گوشهء عزلتی گزیده و به مطالعهء مبانی دین بپردازید. قرآن و نهج البلاغه بخوانید و به احادیث شیعه در باب حکومت و مردم مراجعه کنید. به دیدن آن دسته از علما که خود را نفروخته‏اند (و کم هم نیستند) رفته و از ایشان بپرسید اسلام چیست و شیعه کدام است.

آنگاه که آموختید که اسلامیت یک نظام نه به قدرت آن ارتباط دارد و نه به در راس بودن طبقهء روحانیت؛ آنگاه که آموختید که پایه‏های یک نظام اسلامی بر عدالت و صداقت و کرامت و اخلاق و پاس داشتن نفوس و آبروی مردم استوار است؛ آنگاه که آموختید که از ظلم بلکه از احتمال ظلم کلافه شوید؛

… آنگاه مصاحبه‏ایی دیگر کنید و در آن نه به نصیحت مادران داغدار که به نصیحت ملوک بپردازید.

… آنگاه، شاید مصاحبه‏تان را که بخوانیم نه عمرو عاص که ابوذر به خاطرمان آید.

جناب آقای لاریجانی، وای اگر از پس امروز بود فردایی!

وَ سَیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُون‏ (26:227)

http://www.zulm.persianblog.ir

علیرضا بهشتی: کروبی و خاتمی هم در «راه سبز امید» حضور دارند؛ کمیته‌ها در حال شکل‌گیری است

مشاور ارشد مير حسين موسوي از عضويت سيد محمد خاتمي و مهدي كروبي در شوراي مركزي تشكيلات ”راه سبز اميد خبر داد“ و گفت:راه سبز اميد قصد دارد ديده‌بان جامعه باشد.

 علير ضا حسيني بهشتي در گفت وگو با خبرنگار ايلنا به تشريح جزيياتي از «راه سيز اميد»،تشكيلاتي كه مير حسين موسوي قرار است آن را تاسيس كندپرداخت و در پاسخ به سوالي مبني بر اينكه چرا موسوي به فكر راه‌اندازي چنين مجموعه‌اي شده است،گفت:شرايطي كه در طي اين انتخابات پيش آمد يك شرايط خاصي است و به تعبير برخي از دوستان جامعه‌شناس گويا يك ملتي در جريان اين انتخابات دوباره متولد شد و طبيعي است كه به هر حال اين نيروهايي كه به ميدان آمدند و براي تحقق مطالبات به حق خود تلاش كردند نمي‌توان از آنها براي يك دوره كوتاه انتخابات انتظار داشت كه در ميدان باشند و از مشاركت آنها براي پيشبرد اهداف متصور استفاده نكرد.
وي با اشاره به تماسهاي مكرر شهروندان با دفتر مير حسين موسوي براي مشاركت در مسائل گوناگون گفت: با توجه به تخلفاتي كه در انتخابات رخ داد و در حالي كه دستگاه‌هاي مربوطه هم زير بار اين تخلفات نمي‌روند و راه‌حلي هم براي احقاق حقوق وجود ندارد بايد به فكر استيفاي حقوق مردم و تحقق مطالبات‌شان با توجه به اين نيروي عظيمي كه اغلب هم در ميان زبدگان، نخبگان و فرهيختگان جامعه وجود داشت بود به همين دليل بايد به يك نوع تشكيلات مي‌رسيديم.

ايرادات حزب و جبهه سياسي

فرزند شهيد بهشتي در پاسخ به سوالي مبني بر اينكه چرا موسوي با توجه به عضويت‌اش در حزب جمهوري اسلامي به فكر تاسيس حزب نيافتاد، گفت: چند نوع تشكل مي‌توانست مطرح شود كه يكي از آنها تشكيل يك حزب بود .آقاي موسوي قبلا تجربه عضويت در يك حزب را داشته‌اند ولي مساله اين بود كه با توجه به جايگاهي كه احزاب در ايران دارند و محدوديت‌هايي كه خود حزب به صورت طبيعي دارد و نيز امكاناتي كه لازم دارند آيا مي‌تواند يك ساختار مناسب براي اين نوع فعاليت‌ها باشد؟

وي ادامه داد:در اين خصوص بحث و گفت‌وگو زياد شد و به هر حال به اين نتيجه رسيديم كه شكل حزب نمي‌تواند خيلي مفيد و پايدار باشد بعد از آن صحبت يك جبهه بود .در جبهه هم به آن صورتي كه به طور سنتي در جامعه ما شناخته مي‌شود اين است كه احزاب و سازمان‌هاي گوناگون دور هم جمع بشوند و فعاليت داشته باشند. اين يك قدم به جلو در واقع مي‌توانست بهتر پاسخگوي نيازها باشد تا تشكيل يك حزب اما ايراداتي هم داشت.

بهشتي ادامه داد: احزاب سياسي در ايران با وجود تلاش‌ها و فعاليت‌هايي كه دارند و فعاليت‌هاي‌شان بايد ارزشمند ارزيابي شود با اين حال در اين كه بتوانند در ميان جامعه و در ميان اقشار مختلف رسوخ كنند و ريشه بدوانند جاي شك و ترديد دارد و معمولا برخي از اين احزاب آنچنان موفق نبودند كه دليل عدم موفقيت‌شان به نوع شكل‌گيري اين احزاب بر مي‌گردد.

وي با بيان اينكه اغلب احزاب، احزاب دولت ساخته‌اند و نه دولت‌زا و در ميان حلقه‌اي از نخبگان محصور است،اظهار داشت: مشكلات ديگري كه در درون احزاب است به شكل ساختار نظام سياسي بر مي‌گردد كه آنچنان جايي براي فعاليت احزاب باز نمي‌كند و همين مقدار قلمرويي كه احزاب براي فعاليت دارند به علت نوعي بدبيني و سوءظن كه نسبت به فعاليت احزاب سياسي دارد محدود مي‌شود و در همين محدوده قانوني خودشان هم امكان فعاليت ندارند.

سابقه تشكيل شبكه اجتماعي

استاد دانشگاه تربيت مدرس تصريح كرد: طي چند دهه اخير در بسياري از كشورها شكلي از كار گروهي تجربه شده كه در واقع نوعي شبكه‌سازي اجتماعي است البته در واقع بايد گفت در كشور ما هم در دوران ماه‌هاي پيش از انقلاب و هم در دوران مبارزه حتي از مشروطه به بعد نوعي شبكه‌سازي را تجربه كرديم و به اين معنا خيلي هم با آن بيگانه نيستيم اما اين تجربيات معمولا خيلي بادوام و سامان‌يافته نبوده است.

بهشتي با اشاره به اين شبكه اجتماعي،بخشي از شكل‌گيري آن را در جريان انتخابات دانست و گفت: آن چيزي كه اكنون شكل گرفته بخشي از آن به قبل و حين انتخابات برمي‌گردد كه افراد اين شبكه نوعي همبستگي با همديگر احساس مي‌كنند و ارتباط راحتي با هم برقرار مي‌كنند.

وي با اشاره به گسترش اين شبكه اجتماعي در فضاي مجازي،اظهار داشت شكل‌گيري اين شبكه بايد سامان و گسترش پيدا كند. اين چيزي است كه هدف شكل‌گيري راه سبز اميد است.

تفاوت حزب و شبكه اجتماعي

مشاور مير حسين موسوي به تفاوت شبكه اجتماعي و حزب اشاره كرد و گفت: در شبكه اجتماعي يك اهداف حداقلي متصور است برخلاف آنچه كه در حزب است و به اين خاطر مي‌توان فراگيري خيلي زيادي داشته باشد اين حداقل‌ها در بيانيه‌اي كه به زودي منتشر مي‌شود چارچوب‌هاي اصلي‌اش مشخص شده است. به عنوان مثال تحقق قانون اساسي و عملي كردن تمام ظرفيت‌هاي آن از جمله مواردي است كه در دستور كار اين شبكه اجتماعي قرار دارد.

وي در پاسخ به سوالي مبني بر اينكه منظور موسوي ازجلوگيري از تنازل قانون اساسي كه اخيرا در صحبت‌هاي خود آن را مطرح كرده بود چه مي‌باشد؟ گفت :منظور آقاي موسوي اين بود كه فقط يك بخش‌هاي خاصي از قانون اساسي در كشور عملي نشود و برخي فصول ديگر قانون اساسي مورد احترام قرار بگيرد و بگونه‌اي نباشد كه بسياري از بخش‌هاي ديگر آن كاملا ناديده گرفته بشود.

بهشتي يادآور شد:بخش مربوط به حقوق ملت بخش مهم قانون اساسي است كه متاسفانه ناديده گرفته شده است در حالي كه اين مردم زماني كه سال 58 به طرح قانون اساسي راي دادند به تمام فصول آن راي دادند و حق دارند اين مطالبه را داشته باشند كه همه آن اجرا بشود.

وي با بيان اينكه هيچ قانوني اساسي بشري نيست كه دچار تناقضاتي نباشد و اين بايد به تدريج اصلاح شود،گفت در اين انتخابات مساله قانون‌گرايي و مبارزه با قانون‌گريزي يكي از محورهاي اصلي و شعارهاي تبليغاتي‌اي بود كه گروه‌هاي مختلفي مطرح مي‌كردند و در اين خصوص همه احزاب، گروه‌ها، شخصيت‌ها و تشكل‌هاي مختلف متجدد يا سنتي مي‌توانند احساس همدلي و همراهي كنند به همين دليل هيچ مانعي ندارد كه احزاب و گروه‌هاي ديگري هم بتوانند وارد اين شبكه بشوند.

فرزند شهيد بهشتي در خصوص معناي شبكه اجتماعي نيز گفت: اگر بخواهيم تفسير خوب و روشني از شبكه داشته باشيم به اين معناست كه اجزاء تشكيل دهنده اين شبكه مانند دانه‌هاي تسبيحي هستند كه دانه‌هاي تسبيح هركدام براي خودش هويت مستقل دارند اما يك نخ تسبيحي است كه اينها را به هم وصل مي‌كند. آن اهداف و مطالبات حداقلي در واقع به منزله اين نخ تسبيح هستند.

وي همچنين در خصوص الزامات اين نهضت فراگير نيز گفت :وقتي يكسري ملاك و معيارهاي حداقلي تعيين بشود در واقع فراگيري‌اش هم را تضمين مي‌كند .هر كسي كه به هويت ايراني- اسلامي به عنوان يك سرمايه نگاه كند و يا اينكه هر كسي كه مساله انقلاب ايران را به عنوان يك حادثه‌اي كه متجلي خواست مردم ما بوده باور دارد و يا تعهد و پايبندي به قانون اساسي را به عنوان يك مبنا بپذير مي‌تواند وارد اين تشكيلات شود.

بهشتي خاطرنشان كرد: اين نهضت فراگير به اين معنا است كه در واقع مي‌توانند اقشار مختلف جامعه و تفكرات مختلف جامعه را در بر بگيرد و همچنين به لحاظ جغرافيايي محدوديتي ندارد و در سراسر ايران مي‌تواند شكل بگيرد چنانكه در طول انتخابات هم گام‌هاي اوليه شكل‌گيري نهضت فراگيري به طور طبيعي برداشته شد.
موسوي شخصاَ نام «راه سبز اميد» را برگزيد

وي در پاسخ به اين سوال كه چه كسي پيشنهاد نام «راه سبز اميد» را ارائه كرده است؟ گفت:اسامي مختلفي مطرح ولي شخص آقاي موسوي اين عنوان را پيشنهاد كردند و در بين عناويني كه پيشنهاد شد«راه سبز اميد» جامع‌تر به نظر مي‌رسيد از سوي ديگر مي‌خواستيم اين نام به گونه‌اي باشد كه تداعي حزب يا جبهه به معناي كلاسيك خود را ايجاد نكند و بتواند با نوع شبكه‌سازي اجتماعي تطبيق كند.

مشاور مير حسين موسوي در خصوص انتخاب رنگ سبز در عنوان اين تشكيلات نيز گفت:رنگ سبز هم نمادي ملي و هم مذهبي است و در طي اين انتخابات مردم رابطه خوبي با آن پيدا كردند و در همان مدت كوتاه توانست هويتي را براي خود كسب كند.

وي ادامه داد: دليل آوردن كلمه «اميد» هم اين است كه قرار بود، «دولت اميد» تشكل شود و از مردم هم مي‌خواهم علي‌رغم تمام مشكلات دچار ياس و سرخوردگي نشوند زيرا حوادثي كه پيش آمده، امكان ايجاد چنين فضايي را به وجود آورده و نوعي سرخوردگي، دل‌مردگي و نوميدي نسبت به حركت اصلاحي ايجاد شده است. اميدواريم اين تشكيلات كمك كند تا مردم هم‌چنان با نشاط ، پرشور و قانوني وارد فعاليت شوند.

بهشتي در بخش ديگري از اين گفت وگو به ساختار «راه سبز اميد» اشاره كرد و با بيان اينكه در اين شبكه اجتماعي شوراي مشورتي و كميته‌هاي مختلفي وجود دارد،اظهار داشت: كميته‌ها زير مجموعه شوراي مشورتي نيستند و كار خود را انجام مي‌دهند دبيرخانه‌اي هم شكل گرفته كه اركانش را كم‌كم سامان مي‌دهد.
مرامنامه به جاي اساسنامه

وي در پاسخ به سوالي مبني بر اينكه آيا اين تشكيلات اساسنامه هم دارد،گفت:اين تشكيلات اساسنامه رسمي كه نياز به ثبت رسمي داشته باشد ندارد ولي مرامنامه‌اي را تنظيم خواهيم كرد و تاكيد هم بر اين است كه از تعامل بخش‌هاي مختلف اين تشكل، مرامنامه شكل بگيرد.

بهشتي همچنين به مخالفت‌هايي كه احتمالا با راه اندازي اين شبكه اجتماعي در بخشي از حاكميت صورت خواهد گرفت اشاره كرد و گفت:ما مطمئنيم كه اين كار مخالفيني هم خواهد داشت. مخصوصا از سوي گروه‌هايي كه موافق فعاليت‌هاي مدني نيستند و طبيعي است كه اين مقاومت‌ها خواهد بود. ولي در روند توسعه سياسي هر كشور، اين مسائل هميشه بوده و به تدريج خيلي موارد جاي خود را باز مي‌كند و خيلي از بدفهمي‌هاو كج‌فهمي‌ها به تدريج برطرف مي‌شود و يا حداقل ما اميدواريم كه چنين اتفاقي بيافتد.

وي با بيان اينكه يكي از مزيت‌هاي شبكه اجتماعي اين است كه كارها از پايين به بالا صورت مي‌گيرد: در اين شبكه اجتماعي گروه‌هاي مختلف خود به خود شكل مي‌گيرند، همانطور كه چند مورد آن تشكيل شده است و ممكن است گروه كوچكي را هم براي تنظيم برنامه‌ها انتخاب كنند، ولي آن گروه بايد نماينده همه تفكرات باشد و طبيعي است كه آنچه مهم است اين است كه همه كميته‌ها بتوانند با اين گروه‌ها ارتباط دو سويه داشته باشند.

مشاور مير حسين موسوي افزود: ما خيلي از كارشناسان را داريم كه نظرات خوبي دارند و در حوزه تخصصي خودشان بهترين افرادي هستند كه مي‌توانند نظر دهند، مثلا دست‌اندركاران بنگاه‌هاي اقتصادي كه از آسيب‌ها، فرصت‌ها وتهديدهاي كار خبر دارند و نظرات آنها بسيار مفيد است. ما در جامعه هيچ سيستمي نداريم كه بتواند اين نظرات را جمع كند. طبيعي است كه اين نظرات مي‌تواند در اين كميته‌ها تجميع شده و سر و سامان يابد.

كميته‌هاي «راه سبز اميد» در حال شكل گيري است

وي با بيان اينكه كميته‌هاي «راه سبز اميد» در حال شكل گيري است در خصوص شوراي مركزي آن نيز گفت:شوراي مركزي كوچك خواهد بود و احتمالا از 5-6 نفر تشكيل مي‌شود كه آقايان خاتمي،‌كروبي از جمله آنها هستند.

بهشتي در خصوص شوراي مشورتي نيز گفت: شوراي مشورتي راه سبز اميد مجموعه بزرگتري از شوراي مركزي است كه حدود 30-40 نفر را شامل مي‌شود و به تدريج و به طور طبيعي بايد شكل گيرد و چيزي نيست كه از قبل تعيين شود. در واقع بايد از دل كميته‌ها افراد مناسب انتخاب شوند.

وي با بيان اينكه در اين شبكه، مطبوعات و رسانه‌ها هم جاي خود را دارند و همه دست به دست هم مي‌دهند تا اهداف مورد نظر را مورد بررسي قرار دهند،اظهار داشت:يك شوراي مركزي براي اين كار در نظر گرفته شده است كه متشكل از چهره‌هاي موثري خواهد بود همچنين يك شوراي مشورتي وجود خواهد داشت و كميته‌هاي ديده‌باني هم كار خود را انجام خواهندداد.

استاد دانشگاه تربيت مدرس با بيان اينكه تفاوت اين نوع تشكيلات با كار حزبي اين است كه بخش زيادي از تشكيل‌دهندگان اين كميته‌ها نيروهاي كيفي جامعه هستند، كه متخصصان و تحصيل‌كردگان را در برمي‌گيرند،گفت: البته اقشار ديگري هم در اين گروه‌ها حضور داشته و دارند و نكته مهم اينكه اگر اين‌ افراد متشكل شوند، هيچ حكومتي نمي‌تواند صداي آنها را ناديده بگيرد.
راه سبز اميد و ديده‌باني جامعه

وي با بيان اينكه به لحاظ عملي اين گروه مي‌تواند كارهاي موثري را انجام دهد كه مي‌توان آن را در «ديده‌باني» تعريف كرد،اظهار داشت:حكومت‌ها در غياب هرگونه ديده‌باني كار خودشان را انجام مي‌دهند و از سوي ديگر دستگاه‌هاي نظارتي درون نظام هم در برخي زمينه‌ها مي‌توانند اثرگذار باشند و در برخي زمينه‌هاي ديگر هم اثرگذاري‌شان اثرگذاري كم مي‌شود.

بهشتي در خصوص نحوه ديده‌باني تشكيلات راه سبز اميد نيز گفت: كار ديده‌باني اين است كه گروه‌ها مي‌توانند آنچه را در دولت به عنوان سياستگذاري‌ها شكل مي‌گيرد را نقد و بررسي ‌كنند و به اطلاع مردم برسانند. براي اين كار هم به بدنه كارشناسي در حوزه‌هاي مختلف نياز است تا در نهايت ضمن جمع‌بندي، آنها را براي مردم اطلاع‌رساني كنند.

پاسخ به مخالفان

وي با بيان اينكه نهادهاي مدني در راه سبز اميد نقش موثري ايفا مي‌كنند در خصوص سرمقاله يكي از روزنامه‌ها كه راه اندازي اين تشكيلات را الگو برداري از كشورهاي خارجي عنوان كرد نيز گفت:كساني كه قلم به دست دارند مطالبي را جسته و گريخته از اين طرف و آن طرف شنيده و آن را مطرح مي‌كنند مخصوصا در عرصه مطبوعات خيلي راحت مي‌شود اينگونه مطالب را منتقل كرد.

بهشتي علت اينگونه اظهارنظرها را ناشي از كج‌فهمي‌ها و ناآگاهي ‌دانست و گفت:ما اميدواريم با كارهايي كه پيش مي‌رود اين سوءظن‌ها برطرف شود ولي بخشي از اظهارنظرها از جانب افرادي است كه اساسا هر حركتي به جز آنچه خودشان مي‌پسندند را بر نمي‌تابند و در مقابلش مقاومت مي‌كنند.اينها افرادي هستند كه حاضر نيستند واقعيت تكثر در جامعه را بپذيرند، اينها افرادي هستند كه با استفاده از سياست‌ها همگن ‌سازانه مي‌خواهند واقعيت تعدد را ناديده بگيرند و همه را در غالب‌هاي مشخصي كه خودشان در نظر گرفتند شكل بدهند.

وي ادامه داد: غالبا هم اين افراد از واژه‌هاي مهندسي استفاده مي‌كنند و گمان مي‌كنند جامعه و افراد مثل مواد خاصي مي‌مانند كه به هر شكلي كه آنها بخواهند مي‌توانند شكل بدهند.

مشاور مير حسين موسوي در مورد ارتباط اتهام با بيگانگان نيز گفت:اينگونه مطالب كه در حد يك تهمت و افترا است را بارها مطرح كرده‌اند و نتيجه هم نداده است در حالي كه اين ديدگاهي كه آقايان دارند بيشتر مي‌توان به خودشان نسبت داده شود اينها اين مساله را درباره انقاب مخملي و انقلاب رنگي مطرح كردند و به تدريج در ميان قشرهاي زيادي از مردم حتي در بسياري از مسئولين معلوم شد كه اساسا اين اتهام برچسب‌هاي ناچسبي بيش نبود.

وي با بيان اينكه روشهاي اتهام‌زني به تدريج نخ‌نما مي‌شود،اظهار داشت: مردم ما آگاهتر از اين هستند كه زير بار اين مسائل بروند و اميدواريم اين افراد از خواب بيدار ‌شوند و مقداري روشن‌تر به مسائل نگاه‌ كنند اما اينكه هر چه قبلا در تاريخ تجربه شده است را بخواهيم نوعي گرته ‌برداري و مدل‌سازي از بيرون تصور كنيم ،به صلاح كشور نيست.

بهشتي با بيان اينكه جمهوري اسلامي هم قبلا تجربه نشده بود،گفت: جمهوريت اساسا يك الگويي نيست كه در كشور تجربه شده باشد و چيزي است كه ما از تجربيات بشري استفاده كرديم و مانعي هم ندارد. خود امام كه بنيان‌گذار اين جمهوري اسلامي است هيچ عيب وايرادي نديدند كه از اين مدل حكومتي استفاده كنند.

مشاور مير حسين موسوي در پايان تاكيد كرد: اينگونه تفكرات(توهم توطئه) متاسفانه در خط تحليل مسئولين ما رسوخ كرده و اين به خاطر اين است كه برخي مسئولين ما فاقد ظرفيت‌ها و توانايي‌هاي لازم براي تحليل شرايط هستند.

خیزش نسل سومی‌ها

نویسنده: مهرداد مشایخی

قسمت اول مقاله، به نقل از سایت راهبرد

درآمد
در ادبیات سیاسی رایج در میان روشنفکران و کوششگران سیاسی ایرانی ـ دست‌کم در نسل‌های اول و دوم انقلاب اسلامی ـ مفهوم «نسل» کاربرد چندانی نداشته است. انقلابیان چپ‌گرای «نسل اول» تاکید بسیاری بر «طبقه» و هویت طبقاتی داشتند. اسلام‌گرایان انقلابی نیز بر نقش هویت دینی ـ مذهبی پای می‌فشاردند. اگرچه اصلاحگران «نسل دوم» از تحلیل طبقاتی فاصله گرفتند ولی هویت اجتماعی خاصی را جایگزین آن نساختند. برای آن‌ها شباهت‌های «گفتمانی» نقش تاکید کننده داشت. به عنوان مثال، تغییرات مطلوب را می‌بایست «اصلاح‌طلبان» ایجاد کنند؛ دیگر اهمیت نداشت که آن‌ها از چه جنسیتی، چه قومیتی، چه طبقه‌ای و چه نسلی باشند. امروز به نظر می‌رسد که بخشی از اندیشمندان و فعالان، تحت تاثیر فعالیت‌های آنچه که «نسل سوم» انقلاب خوانده شده است، توجه زیادی به عامل «نسلی» مبذول داشته‌اند. این دقت نظر را در میان نسل‌های جوان وبلاگ‌نویس و روزنامه‌نگار، نویسندگان و فیلم‌سازان و محققان علوم اجتماعی بیشتر می‌توان مشاهده کرد. روشنفکران سیاسی کشور، اما، هنوز خود را با مباحث مربوط به هویت نسلی جدا درگیر نساخته‌اند. اگرچه جامعه روشنفکری سیاسی ایرانی دیگر از موقعیت دهه‌های پیشین خود، به مثابه روشنفکران عام (روشنفکرانی که قرار است برای «جامعه» به‌طور کل، ارزش‌ها و راهکارهای مترقی ایجاد کنند)، فاصله گرفته است و در راستای «روشنفکری خاص» (روشنفکرانی که در خدمت بلاواسطه گروه‌های اجتماعی مشخصی، نظیر زنان، دانشجویان، قومیت‌ها و کارگران قرار دارند)، در حرکت است، ولی هنوز مساله نسلی را چندان جدی نگرفته است و، دست‌کم، آن را هنوز وارد دستگاه مفهومی و تحلیلی خود نکرده است.
شاید شکل‌ گیری «جنبش سبز» نقطه عطفی را در رویکرد روشنفکری سیاسی ایرانی نسبت به موضوعیت عامل نسلی سبب شود.

هویت نسلی

ضروری است که از همان ابتدا تعریف خود را از «نسل» ارایه دهیم. نکته مهم در تعریف نسل آن است که، بر خلاف جمعیت‌شناسان، که نسل را صرفا در ارتباط با جنبه سنی و دوره‌بندی بیولوژیک در یک دوره زمانی شناسایی می‌کنند، در علوم اجتماعی «نسل» معنی پیچیده‌تری به خود می‌گیرد. به عنوان مثال، جامعه‌شناس معروف آلمانی کارل مانهایم، تاکید خود را بر «تجربه مشترک» بخشی از جامعه در مورد مجموعه‌ای از وقایع خاص تاریخی در نقاط مشابهی از چرخه عمر، قرار می‌دهد (البته در سنین جوانی اهمیت بیشتری به خود می‌گیرد). به عبارت دیگر، باید بر عامل «تجربه مشترک» نسبت به وقایع مهم سیاسی ـ فرهنگی در یک جامعه معین و در یک دوره زمانی معین توجه نشان داد. بدین ترتیب، می‌توان، از نسل‌های «جنبش مشروطه»، «دوره رضا شاهی»، «کودتای ۲۸ مرداد» و «انقلاب ۱۳۵۷» در ایران قرن بیستم یاد کرد. پس، همان‌طور که عوامل طبقاتی، قومی ـ نژادی، جنسیتی، شهری ـ منطقه‌ای، و دینی موجد هویت جمعی هستند، می‌باید به نقش «هویت نسلی» نیز توجه کرد؛ عاملی که، به نظر می‌رسد، در توضیح رفتار نسل جوان درگیر «جنبش سبز» نقشی تعیین کننده داشته باشد.
در این مختصر شاید بد نباشد که از دو نویسنده که در این زمینه قلم زده‌اند یاد کنم. واقعیت آن است که مفهوم «نسل سوم» انقلاب را برای نخستین بار روزنامه‌نگار معروف «نیویورک تایمز»، تاماس فریدمن، به ایرانیان معرفی کرد. وی پس از سفری که در ماه جون سال ۲۰۰۲ به ایران داشت، در مقاله‌ای با عنوان «موج سوم ایران» به معرفی سه نسل در ایران پساانقلابی دست زد. او می‌نویسد:
«ایران بمب دارد. من می‌دانم. من آن را یافتم.
نه، نه ؟ منظورم آن بمب نیست. این بمب در معرض دید همگان ولی در عین حال پنهان است؟ در دبیرستان‌ها، دانشگاه‌ها و قهوه‌خانه‌ها. این بمبی است که در جامعه ایران لحظه به لحظه به سوی انفجار می‌رود، و در دهه آینده به شکلی منفجر خواهد شد که سیمای جمهوری اسلامی را دگرگون خواهد کرد. در اینجا، به اختصار، از آن به «نسل سوم» یاد شده است.»
فرید‌من، در خاتمه مقاله‌اش، با تاکید بر نقش «اینترنت و تلویزیون ماهواره‌ای» پیش‌بینی می‌کند که «نسل سوم» سرانجام ابزارهای سیاسی جدیدی را به کار خواهد گرفت و زمانی که چنین کند، ایران دگرگون خواهد شد؟ با یا بدون تاییدات آیت‌الله.» در سال ۲۰۰۸، شهرام خسروی، مردم‌شناس جوان ایرانی مقیم سوئد، اثر تحقیقی جالب خود به نام «جوان و تسلیم‌ناپذیر در تهران» (Young and Defiant in Tehran) را منتشر ساخت و در آن تحلیل درخشانی از موقعیت جوانان تهرانی در مقابله با محدودیت‌های حکومت و فرهنگ رسمی به دست داد. خسروی در این تحقیق میدانی نشان می‌دهد که فرهنگ جهانی چگونه خود را در میان این نسل باز تولید می‌کند و، همچنین، چگونه این جوانان با استفاده از فضا‌های بدیل ـ مثل قهوه فروشی، پارک، محلات و مراکز خرید ـ در برابر فرهنگ و مقررات رسمی دست به نافرمانی می‌زنند. او نیز، همانند فرید‌من، از سه نسل بعد از انقلاب سخن می‌گوید:
«نسل اول»، که انقلاب را ساخت و در سال ۱۳۵۷، افراد آن در سنین ۲۰ ـ ۳۰ سالگی و یا کمی بیشتر از آن بودند؛ یعنی، کودکی اکثر آن‌ها متعلق به دوره پس از جنبش ملی شدن صنعت نفت و کودتای ۲۸ مرداد بوده است. ولی هویت اصلی نسل اول را تجربه مشترک شرکت در انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ ایجاد می‌کند.
نسل دوم، به باور فرید‌من و خسروی، نسلی است که در جریان انقلاب حدود ۱۰ـ ۱۵ ساله بودند و تجربه مشترکشان عمدتا تجربه جنگ ایران و عراق بوده است. مشکلی که من با تعریف این دو از «نسل دوم» دارم آن است که آن‌ها اشاره‌ای به رابطه این نسل با واقعه «دوم خرداد ۱۳۷۶» ندارند. اگر بپذیریم که دوم خرداد ۱۳۷۶ (آغاز ریاست جمهوری خاتمی)، به هر حال، صرفنظر از نتایج سیاسی آن، نسل جدیدی از فعالان و اندیشمندان اصلاحگر را وارد صحنه سیاسی کشور کرد، پرسش آن است که چرا این ارتباط میان نسل دوم انقلاب و جوانان و نوجوانانی که انتخاب خاتمی را در دور اول ممکن ساختند، روشن نمی‌شود؟! من بر این باورم که در تعریف از «نسل دوم» می‌باید بر تجربه مشترک شرکت در انتخابات دوم خرداد و آغاز رسمی «دوره اصلاح‌طلبی» نیز تاکید کرد و نه صرفا شرکت در جنگ ایران و عراق.
اگر چنین باشد، در آن صورت، می‌توان از خیزش ۱۸ تیر ۱۳۷۸ و وقایع یک سال بعد آن، که بیانگر آغاز تهاجم نیروهای اقتدارگر به اصلاحگران بود، به مثابه پایان تجارب ویژه نسل دوم و آغاز تجربه‌‌اندوزی نسل سوم یاد کرد.
خسروی در مورد «نسل سوم» می‌گوید که آ‌ن‌ها «محصول» جمهوری اسلامی هستند و دوره کودکی و نوجوانی خود را تماما پس از انقلاب اسلامی سپری کرده‌اند. آن‌ها نه تنها علاقه خاصی به انقلاب اسلامی ندارند بلکه تضاد نسلی آشکاری با پدران و مادران خود که انقلاب را ساختند، دارند.
«پروژه» مشترک نسل سومی‌ها همین «جنبش سبز» است. البته این بدان معنی نیست که نسل اولی‌ها و، به‌ویژه، نسل دومی‌ها، در این جنبش حضور ندارند؛ بلکه، به این معنی است که این نسل سومی‌ها هستند که مهر خود را بر پیشبرد و فرهنگ حاکم بر این جنبش زده‌اند.

نسل سومی‌ها و «جنبش سبز»

آمار نشان می‌دهد که نزدیک به دو سوم جمعیت ایران زیر ۳۵ سال سن دارند، و همچنین، بیش از نیمی از جمعیت کشور پس از انقلاب به دنیا آمده‌اند.
نسل سومی‌ها همان کودکانی هستند که عمدتا در دهه اول انقلاب به دنیا آمده‌اند. بررسی آمار دستگیر‌شدگان و جان‌باختگان اخیر موید همین امر است که اکثر آن‌ها در میانه ۲۰ ـ ۳۰ سالگی بوده‌اند.
ولی کدام «تجارب مشترک» جهان‌بینی این نسل را توضیح می‌دهند؟ آنچه که اکثریت آن‌ها از جمهوری اسلامی می‌فهمند محدودیت‌های غیر قابل فهم آن است! یعنی تبعیض‌ها و مقرراتی که برای این نسل دیگر قابل توجیه نیست. به علاوه، آن‌ها پدران و مادران خود را در ایجاد این شرایط به نحوی مقصر می‌بینند. «سیاسی بودن»، «انقلابی بودن»، «آرمان‌گرا بودن» و «ضد آمریکایی بودن» مفاهیمی هستند که برای این نسل «انقلاب اسلامی» را تداعی می‌کنند. پس، این نسل به ارزش‌هایی در تقابل با ارزش‌های بالا باور دارد. این نسل، به یک معنی، غیرسیاسی (با تعاریف نسل اول انقلاب) است. اگر امروز، بسیاری از افراد این نسل درگیر یک نبرد مرگ و زندگی با نظام حاکم‌اند، این گرایش اخیر آن‌ها به سیاست را مدیون جمهوری اسلامی هستیم که عرصه را چنان بر این نسل تنگ کرد که، دسته دسته آن‌ها را به خیابان‌ها کشانید. نقطه عزیمت اکثریت این جوانان، اما، بیشتر از آن که آرمان‌های سیاسی باشد «رهایی اجتماعی» از قید و بندهایی است که مقررات و فرهنگ رسمی بر آن‌ها چیره کرده است: حجاب تحمیلی، عدم آزادی معاشرت، عدم اشتغال، نومیدی نسبت به آینده، نداشتن حق انتخاب، بی‌تفریحی، عدم دسترسی به دانشگاه، و به یک کلام، نابود شدن فردیت آن‌ها. اگر نسل دومی‌ها، در مواجهه با همین مصایب، به نوعی، جمهوری اسلامی با سیمای انسانی و اصلاح از درون را پذیرا شدند، نسل سوم، زمانی پا به عرصه اجتماعی گذاشت که «اصلاحات» در سراشیبی و در حال رنگ باختن بود؛ خیزش دانشجویی ۱۳۷۸ به شدت سرکوب شده بود، سعید حجاریان ترور شده بود، و مطبوعات دوم خردادی عمر متوسط‌شان از چند ماه تجاوز نمی‌کرد. آزادی‌های فردی و اجتماعی نیز، پس از چند سالی «دوره تنفسی»، مجددا رو به نزول داشتند.
بنا بر این، رابطه نسل سوم با جریان اصلاح‌طلبی را نباید رابطه‌ای اعتقادی و ایدئولوژیک ارزیابی کرد. بر خلاف روشنفکران و فعالان سیاسی نسل‌های پیشین که در «انقلاب» و «اصلاح» و «دموکراسی» و «جامعه مدنی» با ایده و آرمان و گفتمان مواجه هستند، برای جوانان و نوجوانان نسل سوم، امر سیاسی و مقبولیت آن بستگی به تاثیر بلاواسطه این گونه ایده‌ها در زندگی خصوصی‌شان دارد. اگر فلان سیاستمدار بهتر از دیگری قلمداد می‌شود نه به خاطر برنامه‌ها و گفتمان انتزاعی او، که به خاطر گشایش‌هایی ملموس در زندگی خصوصی‌شان است. این نسل پراگماتیسم را به جای آرمان‌گرایی نشانده است.
اگر نسل جوان در سال‌های ۱۳۵۰ به سیاست گرایید، نه عوامل اقتصادی جنبه تعیین کننده داشتند و نه محدودیت‌های اجتماعی. نقش آموزه‌های ایدئولوژیک از نوع شریعتی، خمینی، مجاهدین، اشرف دهقانی و نظایر آن، در کنار دیکتاتوری شاه، پر اهمیت بودند. در حالی که برای نسل سوم یک خلاء نزدیک به مطلق در مورد بیعت با رهبری فرهمند و آتوریته وجود دارد! آن‌ها دیگر بت ندارند.
میر‌حسین موسوی، اگرچه برای بخشی از نسل سومی‌ها، که دینی‌تر هستند، می‌تواند یک «رهبر» جلوه کند، ولی برای اکثریت‌شان تا زمانی «رهبر» است که به واقع «رهبری» کند! نسل سومی‌ها نسلی ضد آتوریته (اقتدار) هستند.
اگر نسل دومی‌ها را کم و بیش تابع گفتمان اصلاح‌گرایانه حکومتی بدانیم، نسل سومی‌ها را باید پسا اصلاح‌طلب (Post – Reformist) به حساب آورد. این گونه تغییر الگو نیز، قبل از آن که محصول مباحث نظری جدید روشنفکری باشد، محصول ضعف‌های اصلاح‌طلبان و پدیده «احمدی‌نژادیسم» است. به عبارت دیگر، از سال ۱۳۸۰ به این سو، دیگر نمادی درخشان از اصلاح‌طلبی در کشور حضور ملموس نداشت تا نسل سومی‌ها را مجذوب خود کند. پس از انتخابات اخیر نیز آرایش صحنه سیاسی جایی و امکانی برای «اصلاحات» باقی نگذاشت. حتی فعالان اصلاح‌طلبان نیز که امروز در جبهه مقاومت می‌جنگد با گفتمانی متفاوت از «اصلاح نظام» در صحنه‌اند. پویشی که با «رای من کو» جرقه زد، به سرعت از عرصه انتخابات غیر آزاد فاصله می‌گیرد و مراحل متکامل‌تری را در انتهای تونل رویت می‌کند: انتخابات آزاد، نظام دموکراتیک، نظامی که دین را از حکومت جدا نگه دارد، و قانون اساسی‌اش با مبانی حقوق بشر در تضاد نباشد. ولی نسل سومی‌ها، علی‌رغم تجربه محدودشان در عرصه سیاست، به خوبی مرز میان «امروز» (عالم واقع) و «فردا» (عالم آرمان‌های ناب) را درک می‌کنند. اگر از حرکت‌های اصلاحگرانه و جنبش زنان چیزی آموخته باشند پیروی از «مراحل» گوناگون برای حصول خواست‌های نهایی است.
در گفتمان پسا اصلاحگرایانه، حق‌مداری ـ تضمین حقوق شهروندی ـ اصل است. نسل سومی‌ها، بدون آن که مخالف ایده «اصلاحات» باشند، به تجربه دریافتند که در ایران دهه اخیر، اصلاح‌طلبان حکومتی چنان خود را در محدوده فعالیت انتخاباتی گیر انداختند که ارتباط خود را با دیگر عرصه‌های «تحول» و «تغییر» از دست داده بودند. حرکت زنان، در دوره احمدی‌‌نژاد، اهمیت فضاهای بدیل، همچون خیابان، پارک، محلات و جلسات محدود خصوصی را برای فعالان مدنی آشکار ساخت. به همین دلیل بود که مواجهه نسل سومی‌ها با انتخابات ریاست جمهوری، از محدوده رفتار انتخاباتی به مراتب فراتر رفت. بر خلاف دو دوره قبل، که انتخابات غیرآزاد رفتار محافظه‌کارانه خاصی را از جوانان طلب می‌کرد، این بار، جوانان و نوجوانان، پویش انتخاباتی را «از آن خود کردند». البته، انعطاف‌پذیری موسوی و کروبی هم در این امر دخیل بودند. ولی انتخابات غیرآزاد همیشگی، ناگهان، تبدیل به یک بسیج عمومی جوان شد که در همه جای ایران در جریان بود.
فراموش نکنیم، شکل و عرصه مبارزه سیاسی در کشورهای نادموکراتیک از دو منبع اصلی سرچشمه می‌گیرد: اول، فرصت‌های سیاسی که حکومت برای مخالفانش فراهم می‌‌آورد و یا از آن‌ها سلب می‌کند؛ دوم، نگاه و فرهنگ سیاسی مخالفان، که آن‌ها را در گزینش این یا آن فرصت آماده می‌کند.
نسل دومی‌ها می‌خواستند از فرصت انتخاباتی برای «اصلاح نظام» بهره گیرند، در حالی که، نسل سومی‌ها با استفاده از «تجارب مشترک» نسلی‌شان می‌دانستند که کارزار انتخابات را می‌باید به یک بسیج عمومی برای «تغییر» تبدیل کرد. اگر جمهوری اسلامی، به دلایل خاص خود، تمایل داشت انتخابات را به شکل «زرق و برق»‌دارش به جهانیان عرضه کند، نسل سومی‌ها به خوبی از همین فضا و فرصت کوتاه‌ مدت استفاده‌ای بهینه کردند. «جنبش سبز» ابداع موسوی نیست؛ اگر «سبز» بودن آن از سوی موسوی و یارانش طرح شده، «جنبش» بودن آن از سوی نسل سومی‌ها پا گرفته است. بنا بر این، در جمع‌بندی از این بخش، بر این نظرم که در تعیین آنچه که به «جنبش سبز» موسوم است، از میان متغیر‌های گوناگون جامعه‌شناختی (نظیر طبقه، جنسیت، قومیت، مذهب، گفتمان ـ اید‌ئولوژی، و نسل) این آخری مهم‌ترین عامل شناخت از خصوصیات رفتاری آن است. اگر تاریخ معاصر ایران را ملاکی برای شناخت از تحرک‌های نسلی بدانیم، می‌توان از سه نسل پیشین یاد کرد: نسل سال‌های ۳۲ ـ ۱۳۲۰، که با کودتای ۲۸ مرداد خاموش شد. نسل سال‌‌های خفقان سیاسی ( ۵۶ ـ ۱۳۴۲)، که پس از مشارکت انقلاب اسلامی، بخشی از آن سرکوب و متواری شد و بخش دیگرش به نظام پیوست. نسل سال‌های جنگ با عراق و دوره رفسنجانی، که راه اصلاح نظام را برگزید و دچار یاس سیاسی شد.
به راستی، تاریخ آینده ایران چگونه از «نسل سومی»‌های انقلاب یاد خواهد کرد؟

ادامه دارد

منبع: http://www.rahbordonline.com

کاتوزیان: کروبی منابع اش رامعرفی کند، امنیت شان با ما

عضو کمیته حقیقت یاب مجلس گفت:هرگونه مستندات ومدارکی در خصوص مسایل مطرح شده از سوی آقای کروبی به ما ارائه شود آنها را بررسی و امنیت گزارش دهندگان را تضمین خواهیم کرد.
حمید رضا کاتوزیان نماینده تهران در خصوص اظهارات اخیر مهدی کروبی که تایید تجاوز جنسی به دختران و پسران در بازداشتگاهها و نحوه ایجاد انحراف در انتشار خبر کشته شدن ترانه موسوی بود گفت:کمیته حقییقت یاب مجلس هیچ مشکلی ندارد مواردی که آقای کروبی ادعا می کنند را پیگیری کند
وی ادامه داد:برای اینکه کمیته حقیقت یاب به بررسی این موارد بپردازد باید آقای کروبی مستندات خود را به ما ارائه دهند و یا اینکه افرادی که به ایشان مراجعه و گزارش داده اند به ماهم گزارش دهند تا بررسی کنیم
وی در پاسخ به این سوال که این افراد نگران برخورد های احتمالی در صورت ارائه گزارشات خود هستند گفت:افرادی که در بیرون از زندان بسر می برند مسایل پیش آمده را به ما اطلاع دهند ما هم اگر احساس کنیم ممکن است برای آنها مشکلی ایجاد شود،راهی پیدا می کنیم که به آنها تعرض نشود.
کاتوزیان که به دلیل اظهاراتش در خصوص کشته شدن برخی از بازداشتی های حوادث پس از انتخابات همچون محسن روح الامینی و کامرانی از سوی رسانه ملی و خبرگزاری دولتی ایرنا مورد حمله قرار گرفت ،تاکید کرد:آقای کروبی در مصاحبه اخیر خود موارد تازه ای را در مورد ترانه موسوی مطرح کردند که ما از افرادی که این گزارش را به ایشان داده اند در خواست می کنیم با مراجعه به کمیته حقیقت یاب اطلاعات خود را در اختیار مجلس هم قرار دهند تا ما موضوع را پیگیری کنیم.
نماینده تهران با بیان اینکه ما برای آقای کروبی احترام زیادی قایل هستیم گفت:امیدواریم ایشان سرنخ ها را در اختیار کمیته حقیقت یاب قرار دهند تا ما هم امکان بررسی آنچه که مطرح شده را داشته باشیم.این موضوع به مشخص شدن صحت و سقم موارد مطرح شده کمک خواهد کرد که هم به نفع آقای کروبی و هم افکار عمومی است.
کاتوزیان در پاسخ به این سوال که عنوان شده مسولیت بازداشتگاه کهریزک با حسین فدایی نماینده تهران بوده آیا این مساله صحت دارد گفت:من هم این خبر را در سایت ها خواندم اما بعید می دانم چنین مساله ای صحت داشه باشد
وی افزود :آقای فدایی هیچ گونه سمت اجرایی در هیچ نهادی از جمله بسیج و ناجا ندارد و طرح این وضوع بیشتر فضا سازی است.
عضو کمیته حقیقت یاب در پاسخ به این سوال که آیا شما اظهاراتی که آقای بروجردی رییس کمیسیون امنیت ملی بعد از بازدید از زندادن اوین و دیدار با برخی چهره های سیاسی را مطرح کرده تایید می کنید گفت:ما و آقای بروجردی دو کمیته جدا از هم هستیم.کمیته ای که من در آن عضویت دارم کمیته حقیقت یاب است که بیشتر برای بررسی مسایل کوی دانشگاه ،مجتمع سبحان و مجتمع نمایندگان ،ولنجک و گل افشان به دستور رییس مجلس تشکیل شد.
وی ادامه دادذ:کمیته ای که آقای بروجردی در آن عضویت دارد توسط خود ایشان به منظور بررسی وضعیت بازداشتگاهها و بازداشت شدگان حوادث پس از انتخابات تشکیل شده است.
کاتوزیان با بیان اینکه ما محدودیتی برای بررسی موارد و اتفاقات پس از انتخابات نداریم از مردم خواست با مراجعه به مجلس و شخص او گزارشات خود را ارائه دهند به آنها اطمینان داد که اتفاقی برای آنها رخ ندهد.

منبع: اعتمادملی

فوری- وضعیت نگران کننده یکی از اسرای راه آزادی: فیض الله عرب سرخی بر اثر ضرب و شتم بازجوها به بیمارستان منتقل شد

فیض الله عرب سرخی، از اعضای برجسته سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بدلیل مقاومت در برابر بی قانونی های ماموران امنیتی ستاد کودتا در زندان اوین، مورد ضرب و شتم قرار گرفته و به بیمارستانی متعلق به یکی از نهادهای نظامی در شمال غربی تهران منتقل شده است.

به گزارش نوروز به نقل از یک نفر از پرسنل بهداری زندان اوین که نخواست نامش فاش شود، فیض الله عرب سرخی، پس از آنکه از حضور در دادگاههای نمایشی سر باز می زند توسط نیروهای اجرایی یک از نهادهای قضایی به شدت مورد ضرب و شتم قرار می گیرد و به بهداری اوین منتقل می شود.

این گزارش می افزاید، پس از چند روز بستری شدن فیض الله عرب سرخی در بهداری اوین وی مجددا به سلول انفرادی برده می شود اما بدلیل تشدید وخامت حالشان مجددا به بهداری و سپس به بیمارستان بقیه الله العظم که متعلق به سپاه پاسداران می باشد منتقل می شوند.

فیض الله عرب سرخی از اعضای ارشد سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی است که بیش از 50 روز پیش در منزلشان بازداشت شدند و تا ماروز هیچ دیداری با خانواده و یا وکلایش نداشته است.

منبع: نوروز نیوز

تولد محمد عطريانفر

ما منتظریم

نوشتن از بزرگ مردي چون عطريانفر برايم دشوار است. وقتي قلم را بر سفیدی کاغذ می گذارم، بغض گلويم را مي فشارد و امانم نمی دهد تا نوشتن از او كه امروز در سالروز تولد 57 سالگي اش هستيم ، برايم بیش تر از پیش نا شدنی جلوه می کند. اما چه می شود کرد؟ خواهشی است عظیم در من تا براي اویی بنویسم که در سالروز تولدش در زندان است!

28 مرداد 1332 با آنكه در همه ي ايران حرف و صحبت از كودتا بود و مصدق ، شاه ، آمريكا و شعبان بي مخ و ….. اما در اصفهان و در محله اي نزديك به 33پل كودكي پا به اين دنيای نااهل گذاشت كه مي توان او را پدر مطبوعات بعد از انقلاب اسلامی نام کرد. آنوقت چه كسي فكرش را مي كرد كه محمد در 57سال بعد در چنين روزي در زندان باشد؟!

اكنون پس از گذشت 57 سال از عمر محمد عطريانفر و سوابق درخشان او در جمهوري اسلامي ، او به جرم كودتاي مخملي در زندان است و همنشین روز تولدش جای حضور گرم قربا آب خنك زندان است.

خاطراتش به ذهنم مي آيد، مهرباني و لبخندی كه هميشه در وجودش بود ، ته لهجه ي شيرين اصفهاني، شرافت و مردانگي اين ها همه خصوصيات رفتاري محمد عطريانفر است. مي شد از همان لحن صحبت كردنش تيزهوشي و ذكاوتش را دید كه همه را متحير كرده است.

محمد عطريانفر براي من بسيار عزيز است. نه براي من بلكه هركس که در كنار او بوده و شخصيتش را مي شناسد. در اين چند ماه كه دوستان بسیاری در زندان هستند دلم بیش از همه تنگ او می شود. آخرين بار جلوي ستاد قيطريه ديدمش. به ستاد قيطريه حمله كرده بودند، يكي از دوستان زنگ زد و گفت : كجايي؟ من گفتم : جردن، و خبر داد كه به ستاد قيطريه حمله شده و محمد عطريتفر در آنجا هست ! 5دقيقه اي به ستاد قيطريه رفتم! جلوي ستاد شلوغ شده بود. ناگهان چهره ي محمد عطريانفر را ديدم! نگرانيم بر طرف شد! ديدم كه سالم است. به طرفش رفتم و از او خواهش كردم كه به منزل برود. خواهش كردم تا منزل همراهيش كنم ! راضي نشد كه نشد، گفت حالم خوبه. نگران نباش. مگر می شد نگران نبود؟ ماندم آنجا. ماندم تا خود عطريانفر از آنجا رفت و من احساس آرامش كردم و رفتم.

خبر بازداشتش را صبح زود از پدرم گرفتم. ناگهان بغض گلويم را فشرد و احساس سرگيجه كردم، در اولين واكنش نسبت به اين خبر گفتم: به كدامين گناه؟؟ صبح دوشنبه آزاد شد و دوباره در پوست خود نمي گنجيدم ، روز دوشنبه راه پيمايي ميليوني برگزار شد و من قصد داشتم كه فردايش به ديدار عطريانفر بروم. اما باز هم صبح سه شنبه خبر بازداشت دوباره اش را شنیدم و اين بار ديگر بيرون نيامد…

به هر حال شايد عطريانفر اعتراف كرده باشد و در بيدادگاه صحبت كرده باشد ، اما در دل من كه عطريانفر هميشه همان محمد عطريانفر است.

و در آخر مي خواهم با صداي بلند بگويم : تولدت مبارك استاد! منتظر آزاديت هستم، منتظر آزادیت هستیم. چشم به راهت مي مانم چشم به راهت می مانیم تا برايمان قصه کنی از روزهای زندان و ما جوانها با خبر شویم كه در زندان بر تو و یارانت چه ها رفته كه حال و روزت اين طور شده بود؟!

ما منتظریم استاد. منتظر ازادی تو و دیگرانی که دوستشان می داریم.

پ.ن: به بهانه ي تولد محمد عطريانفر

منبع: وبلاگ سید محمد مرعشی

گفتگوی روزانه محسن سازگارا سه شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۸۸

برای دریافت فایل صوتی کم حجم اینجا کلیک کنید…

برای دریافت فایل صوتی ام‌پی‌تری(MP3 32kbps) اینجا کلیک کنید…

برای دریافت فایل تصویری کم حجم 3gp اینجا کلیک کنید…

نگاهی به سوابق خانمی كه می خواهد وزیر بشود!!!

محمود احمدی نژاد تابو شکنی کرده و تصمیم دارد برای برخی پست ها در کابینه اش از خانم ها استفاده کند. بر اساس شواهد موجود فاطمه آجرلو یکی از خانم هایی است که برای تابو شکنی به مجلس معرفی خواهد شد. برای اشنایی با نظرات و نوع نگاه ایشان به مسائل اجتماعی به توجه شما را به مطلب زیر جلب می کنیم.

وقتی شنیدیم یک وزیر زن برای وزارت رفاه معرفی شده است،به آستانه ذوقمرگی رسیدیم . این بود که بنا بر وظیفۀ جنسیتی خود، پیشینه ای از فعالیت ها و سخنان خانم آجرلو را جمع آوری کردیم تا همگان بدانند و آگاه باشند که معرفی و انتخاب ایشان،نشان دهندۀ تکریم مقام زنان است وخدای ناکرده یک مسالۀ صوری در جهت انحراف اذهان عمومی و خصوصی ایران و سایر نقاط جهان از مسایل مربوط به انتخابات نیست:

* هم اکنون نمایندۀ مجلس هستند.پیش از آن،مسئول بسیج دانشجویی دانشگاه آزاد واحد کرج و مسئول بسیج دانشجویی واحد خواهران استان تهران بوده اند.البته واضح و مبرهن است که این تجربیات ،در ادارۀ مملکت نقش کلیدی و اساسی دارد.وقایع دو ماهۀاخیرشاهد روشنی بر این مدعاست.

* از هواداران سرسخت رفاه و آسایش بانوان عزیزمان هستند و از این رو با زحمت و اشتغال طاقت فرسای زنان در جامعه مخالفند و این امر موهن را وظیفۀ مردان می دانند:
– این مردان هستند که به خواستگاری می روند و مسئولیت ازدواج هم با مردان است و این بسیار خوب است بر اساس واقعیت جامعه تصمیم گرفته شود.چه شد که در غرب بنیان خانواده ها از هم پلشید؟چون زنان به عنوان نیروهای کار ارزان قیمت برای تامین معاش از خانه ها بیرون کشیده شدند و به این ترتیب نقش واقعی مردها در جامعه کم رنگ شد.(بخشی از سخنرانی ایشان،در مقام دفاع از طرح سهمیه بندی در کنکور)

* در زمینۀ تئوریزه کردن دستاوردهای مهم و بزرگ دولت کریمۀ نهم،دارای فوق تخصص و کرسی ویژه هستند:
– مهم ترین دستاورد دولت نهم و آقای احمدی نژاد،نشاندن لبخند رضایت بر روی لبان مقام معظم رهبری است.(رجا نیوز،4/2/88)

* از مدافعان سرسخت شعور ملت به شمار می آیند:
– نادیده گرفتن فعالیت های دولت،توهین به شعور ملت است.(رجا نیوز،4/2/88)

* در زمینۀ همراهی دربست با نظرات رییس جمهور، مواضع سفت و سختی دارند . این امر احتمال تغییر وزیر رفاه را به صفر می رساند و باعث ثبات قرص و قایم وزیر این وزارتخانه می شود که امر بسیار مهمی است :
– محصولی،انتخاب احمدی نژاد است و بر این اساس،قصد دارم از دیدگاههای رییس جمهور دفاع کنم(در دفاع از معرفی محصولی به مجلس در سمت وزیرکشور ،فارس،27/8/87)

* علاوه بر کاندیداتوری وزارت رفاه،وظیفۀ خطیر سخنگویی «فرزندان ولایت»را هم بر عهده دارند:
– فرزندان ولایت اجازه نمی دهند طرفداران موسوی به اهداف شوم خود دست یابند.(در واکنش به اخباری مبنی بر جدیت مهندس موسوی برای تشکیل حزب سیاسی)
(البته به گزارش ناظران ناآگاه،نشانه هایی از فرزندان مذکور در سطح خیابانهای تهران و پاره ای اماکن دیگر در طی دو ماهه اخیر مشاهده شده است.)

* از نظریه پردازان»طرح سهمیه بندی جنسیتی و محدود کردن حضور دختران در دانشگاهها «به شمار می آیند و در این زمینه دارای کرسی تخصصی در مجلس شورای اسلامی می باشند.

* از طراحان طرح»عفاف»در مجلس هستند.بر اساس این طرح،زنان ایرانی مکلف به استفاده از «چادر»به عنوان پوشش ملی هستند.

* از هواداران تامین اجتماعی در راستای زنانه – مردانه کردن کتابهای درسی هستند:
– کتابهای درسی باید با توجه به موقعیت جنسی دانش آموزان تدوین شوند.

* دارای طرحهای مشخص و روشنی در رابطه با ساختار معماری مدارس دخترانه در راستای رفاه این عزیزان هستند.در این طرح،مدارس دخترانه به سبک و سیاق برج و باروهای دورۀ مغول ساخته می شوند تا آسیب پذیری روحی و روانی جامعه از بیخ قطع شود:
– مدارس دخترانه کشور باید به سمت و سیاقی برود که فضایی در آن ایجاد شود که دخترانمان راحت درس بخوانند و تردد کنند،باید با مدارس دخترانۀ جهان متفاوت باشد.(25/5/88)
فلذا اینجانب به نوبۀ خودم این انتخاب شایسته را به کلیۀ مردم ایران و جهان بخصوص بانوان ایرانی کلیۀ قرون و اعصار و
عزیزان لشکری و کشوری تبریک عرض می کنم.
* هم اکنون نمایندۀ مجلس هستند.پیش از آن،مسئول بسیج دانشجویی دانشگاه آزاد واحد کرج و مسئول بسیج دانشجویی واحد خواهران استان تهران بوده اند.البته واضح و مبرهن است که این تجربیات ،در ادارۀ مملکت نقش کلیدی و اساسی دارد.وقایع دو ماهۀاخیرشاهد روشنی بر این مدعاست.

* از هواداران سرسخت رفاه و آسایش بانوان عزیزمان هستند و از این رو با زحمت و اشتغال طاقت فرسای زنان در جامعه مخالفند و این امر موهن را وظیفۀ مردان می دانند:
– این مردان هستند که به خواستگاری می روند و مسئولیت ازدواج هم با مردان است و این بسیار خوب است بر اساس واقعیت جامعه تصمیم گرفته شود.چه شد که در غرب بنیان خانواده ها از هم پلشید؟چون زنان به عنوان نیروهای کار ارزان قیمت برای تامین معاش از خانه ها بیرون کشیده شدند و به این ترتیب نقش واقعی مردها در جامعه کم رنگ شد.(بخشی از سخنرانی ایشان،در مقام دفاع از طرح سهمیه بندی در کنکور)

* در زمینۀ تئوریزه کردن دستاوردهای مهم و بزرگ دولت کریمۀ نهم،دارای فوق تخصص و کرسی ویژه هستند:
– مهم ترین دستاورد دولت نهم و آقای احمدی نژاد،نشاندن لبخند رضایت بر روی لبان مقام معظم رهبری است.(رجا نیوز،4/2/88)

* از مدافعان سرسخت شعور ملت به شمار می آیند:
– نادیده گرفتن فعالیت های دولت،توهین به شعور ملت است.(رجا نیوز،4/2/88)

* در زمینۀ همراهی دربست با نظرات رییس جمهور، مواضع سفت و سختی دارند . این امر احتمال تغییر وزیر رفاه را به صفر می رساند و باعث ثبات قرص و قایم وزیر این وزارتخانه می شود که امر بسیار مهمی است :
– محصولی،انتخاب احمدی نژاد است و بر این اساس،قصد دارم از دیدگاههای رییس جمهور دفاع کنم(در دفاع از معرفی محصولی به مجلس در سمت وزیرکشور ،فارس،27/8/87)

* علاوه بر کاندیداتوری وزارت رفاه،وظیفۀ خطیر سخنگویی «فرزندان ولایت»را هم بر عهده دارند:
– فرزندان ولایت اجازه نمی دهند طرفداران موسوی به اهداف شوم خود دست یابند.(در واکنش به اخباری مبنی بر جدیت مهندس موسوی برای تشکیل حزب سیاسی)
(البته به گزارش ناظران ناآگاه،نشانه هایی از فرزندان مذکور در سطح خیابانهای تهران و پاره ای اماکن دیگر در طی دو ماهه اخیر مشاهده شده است.)

* از نظریه پردازان»طرح سهمیه بندی جنسیتی و محدود کردن حضور دختران در دانشگاهها «به شمار می آیند و در این زمینه دارای کرسی تخصصی در مجلس شورای اسلامی می باشند.

* از طراحان طرح»عفاف»در مجلس هستند.بر اساس این طرح،زنان ایرانی مکلف به استفاده از «چادر»به عنوان پوشش ملی هستند.

* از هواداران تامین اجتماعی در راستای زنانه – مردانه کردن کتابهای درسی هستند:
– کتابهای درسی باید با توجه به موقعیت جنسی دانش آموزان تدوین شوند.

* دارای طرحهای مشخص و روشنی در رابطه با ساختار معماری مدارس دخترانه در راستای رفاه این عزیزان هستند.در این طرح،مدارس دخترانه به سبک و سیاق برج و باروهای دورۀ مغول ساخته می شوند تا آسیب پذیری روحی و روانی جامعه از بیخ قطع شود:
– مدارس دخترانه کشور باید به سمت و سیاقی برود که فضایی در آن ایجاد شود که دخترانمان راحت درس بخوانند و تردد کنند،باید با مدارس دخترانۀ جهان متفاوت باشد.(25/5/88)
فلذا اینجانب به نوبۀ خودم این انتخاب شایسته را به کلیۀ مردم ایران و جهان بخصوص بانوان ایرانی کلیۀ قرون و اعصار و عزیزان لشکری و کشوری تبریک عرض می کنم.

منب: آی طنز

در دومین روز توقیف اعتمادملی/ شاید فردا باشیم

نویسنده: سعیده ساعدی
دومین روزی است که مخاطبان اعتمادملی دیگر ان را بر روی دکه ها دریافت نمی کنند چرا که دو روز است این روزنامه نیز به سرنوشت دیگر روزنامه ها دچار و توقیف موقت شد . هرچند که همچنان مدیرمسول این روزنامه پیگیر رفع موارد شکایت و انتشار مجدد این روزنامه است . اما در این نوشتار کوتاه قصد بر ان دارم که مروری داشته باشیم بر انچه که طی دو روز گذشته بر روزنامه چهارساله اعتمادملی گذشت .
بعد از انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری و اعتراضات گسترده مردمی به نتایج انتخابات مذکور شاهد کسانی که خود را پیروز واقعی انتخابات می دانستند در برابر هجم گسترده این اعتراضات که بیش از انکه در کوچه و خیابان مطرح شود فضای مجازی را به خود اختصاص داده بود اقدام به فیلتر کردن سایت های خبری کردند ، که البته این اقدام از صبح فردای انتخابات و در حالی که هنوز شمارش آرا به پایان نرسیده بود آغاز شد و ادامه یافت تا آنکه دیگر جز خبرگزاری های رسمی سایتی برای شفاف سازی آنچه در پشت پرده انتخابات می گذرد و اعتراضات مردم باقی نماند . در این میان شاید این تنها روزنامه اعتمادملی بود که با چارچوبی که هر روز برای ان ترسیم می کردند و در لابه لای انبوده تذکر و دستور العمل هایی که از وزارت ارشاد و شورای عالی امنیت ملی دریافت می کرد روزنه ای هرچند اندک برای انتشار اخبار اصلاح طلبان معترض به انتخابات بود . هرچند که این روزنامه نیز چند روزی پس از انتخابات شاهد دستگیری سردبیر خود محمد قوچانی بود . اما روند حوادث و اتفاقاتی که پس از انتخابات روی داد جریان را به سمت دیگری سوق داد دیگر مهدی کروبی تنها به روند برگزاری انتخابات اعتراض نداشت بلکه رفتاری که با بازداشت شدگان اعتراضات پس از انتخابات روی داد را غیرقانونی و غیرقابل باور خواند . اما اعتراض کروبی به رفتاری که با بازداشت شدگان صورت گرفت که طی نامه ای به رییس مجلس خبرگان رهبری نگرانی خود را نسبت به ان اعلام کرد اعتراض بسیاری را برانگیخت که معتقد بودند کروبی بدون سند اتهاماتی را به مسولان نظام جمهوری اسلامی نسبت می دهد. چنین بود که بر ان شد تا به اتهامات و هتاکی هایی که از تریبون نماز جمعه و رسانه های اصولگرا وارد شد پاسخ دهد و چنین بود که بر ان شد تا مستنداتی از جزئیات موضوع ترانه موسوی ارائه کند و سوابق برخی از ائمه جمعه را مطرح کند . کروبی طی مصاحبه ای این مطالب را مطرح کرد ولی به علت عدم انتشار این پاسخ صریح او بود که روزنامه را به توقیف یک روزه محکوم کردند .
روزنامه در حالی منتشر نشد که صبح فردای اولین روز توقیف روزنامه در پی واکنشهای مردم به دلیل عدم چاپ و توقیف موقت روزنامه اعتماد ملی، قاضی مرتضوی و دادستانی تهران، توقیف روزنامه تکذیب و علت عدم چاپ روزنامه را مشکلات داخلی عنوان کردند.
اما این توقیف یک روزه با دستور بازپرس دادسرای کارکنان دولت بیشتر طول کشید و این روزنامه توقیف شد . در همان زمان اعلام شد که علت توقیف موقت روزنامه را مصاحبه کروبی با روزنامه اعتماد ملی و مصاحبه فرزند ایشان درباره نامه دبیر کل حزب اعتماد ملی به رئیس مجمع تشخیص مصلحت عنوان کردند. همچنین به گفته مدیر مسئول روزنامه اعتماد ملی یکی دیگر از دلایل توقیف موقت این روزنامه شکایات خصوصی و عمومی بوده است که در طی چاپ 1000 شماره روزنامه، 60 شکایت علیه مطالب مندرج شده انجام شده که از این میزان، 75 درصد مربوط به سازمانهای دولتی، وزارتخانه و چهرههایی است که هزینه آنان از بودجه دولتی تامین میشود، 20 درصد از سوی مدعی العموم و 5 درصد برابر 3 شکایت مربوط به اشخاص حقیقی است.
در واکنش به توقیف روزنامه اعتمادملی بسیاری از حقوقدانان تاکید کردند که توقیف اعتمادملی غیر قانونی است . چرا که این روزنامه به بهانه پاسخ کروبی به اهانت ها و هتاکی هایی که به او وارده شده بود به محاق تعطیلی رفت در حالی که طبق قانون مطبوعات فردی که مورد اتهام قرار می گیرد می تواند در مطبوعات دو برابر متن اتهامی را منتشر کند که البته در این خصوص روزنامه اعتماد ملی نیز مستثنی نیست و طبق قانون موظف است این پاسخها و توضیحات را چاپ کند.
گفتنی است که همزمان با توقیف روزنامه قرار بود که تجمعی در مقابل روزنامه اعتمادملی طبق قرار قبلی برگزار شود . چرا که در نماز جمعه اخیر، اطلاعیههایی مبنی بر تجمع در مقابل روزنامه اعتماد ملی توزیع شد که در همین راستا مهدی کروبی نیز از هواداران خود خواست روز دوشنبه جلو این روزنامه تجمع کنند که به علت عدم تجمع دعوت شدگان از سوی جریان حاکم، فراخوان و برگزاری تجمع را لغو کرد. با وجود لغو این تجمع از سوی شیخ اصلاحات از صبح دیروز تعداد زیادی از نیروهای انتظامی و امنیتی محدوده روزنامه اعتماد ملی را پوشش داده بودند که همین امر موجب درگیری پلیس و معترضان در برابر این روزنامه شد. که البته اعلام خبر توقیف روزنامه اعتمادملی نیز تاثر تجمع کنندگان را برانگیخت . امروز دومین روز توقیف اعتمادملی است و همچنان خوانندگان این روزنامه به دکه ها سرک می کشند تا شاید فردا اعتمادملی داشته باشند .

منبع: اعتمادملی

بدون شرح!

و مرید گفت؛ مرتیکه حرومزاده غلط کرده!

شهرام شکیبا در روزنامه خبر مطلبی نوشته است با عنوان «خود پرداز ماست وخیار» که می خوانید:

دکتر آذرخش مکری، معاون آموزش مرکز ملی مطالعات اعتیاد و عضو هیأت علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران به «ایسنا» گفته:‌ «اساساً نمی‌توانیم وجود اعتیاد به الکل را در کشور انکار کنیم، اگرچه آمار چندان دقیقی از شمار معتادان الکلی کشور وجود ندارد.»

با توجه به اینکه اعتیاد به مخدر را انکار نکردیم و بنا شد در زندان‌ها سرنگ و در شهر هم شربت تریاک توزیع شود، احتمالاً پس از چندی در کنار دستگاه‌های خودپرداز سرنگ و سایر قضایا، شاهد دستگاه‌های خودپرداز لیوان یک‌بار مصرف و ماست و خیار خواهیم بود. لذا پیشنهاد می‌کنم در کنار اقلام یادشده، کیسه فریزر هم برای کسانی که زیاده‌روی می‌کنند و احتمال استفراغ کردنشان وجود دارد، از طریق دستگاه توزیع شود. احتمالاً پس از چندی روی تابلوی یکی از مراکز ترک تریاک و الکل این جملات را می‌بینیم:

«مؤسسه زمانی برای مستی اسب‌ها، محل توزیع شربت تریاک و آبجوی کم‌الکل همراه با پسته کله‌قوچی و ماست موسیر و چیپس. با اجرای موسیقی زنده. لطفاً از آوردن اطفال و هرگونه عربده‌کشی خودداری کنید.»

اهمیت تفکر
سیف‌الله جشن‌ساز، مدیرعامل شرکت ملی نفت که گویا یکی از کاندیداهای تصدی پست وزارت نفت برای دولت دهم است، در گفت‌وگو با «مهر» گفته: «این تصمیم سختی است و باید روی آن 6 ماه فکر کنم.»

1- تصمیم برای چه کسی سخت است، رئیس‌جمهور یا آقای جشن‌ساز؟
2- ایشان که برای یک «بله» گفتن، 6ماه وقت می‌خواهند، برای تصمیم‌گیری‌های مهم‌شان در اوپک چقدر وقت لازم دارند؟
3- مگر اساساً در ایران برای وزیر شدن فکر لازم است؟
4- به طور کلی آقای جشن‌ساز چی فکر کرده، مگه کلاً دوره وزارت چند وقت است؟ در اوضاع و احوالی که 4 ماه یک بار وزیر عوض می‌شود، باید 6 ماه فکر کرد؟

شلوار ممنوع
مقامات دولت سودان اعلام کردند: «سفر زنان با شلوار به این کشور ممنوع است و در صورت نقض این قانون، فرد خاطی به شدت مجازات می‌شود.»

1- ببخشید در شرایط کنونی، با چی باید به این کشور سفر کرد؟
2- اگر کسی با شلوار برود و لباس مناسب دیگری همراهش نباشد، چه می‌کنند؟
3- حالا مجازات سفر با شلوار به این کشور چیست و با فرد خاطی چه‌کار می‌کنند؟

انالله و انا الیه راجعون
اینجانب شهرام شکیبا در کمال صحت و سلامت نسبی عقلی و جسمی اعلام می‌کنم قرار است امروز بابت داوری در جشنواره طنز کرمان،‌ با هواپیما به کرمان سفر کنم و با هواپیما هم برگردم. لذا احتمال مرگم دوبرابر است. در این لحظات آخر عمرم، بر آنم که از تمامی کسانی که ممکن است از شوخی‌هایم در این ستون ناراحت شده باشند، حلالیت بطلبم. طبیعی است آقای «اسفندیار رحیم‌مشایی» و خبرگزاری محترم «فارس» در رأس این مجموعه قرار دارند. حلالمون کنید عزیزان.

اگر بار گران بودیم، رفتیم (آن هم با هواپیما)
اگر نامهربان بودیم، رفتیم (آن هم با هواپیما)

روزنامه کیهان نیز در ستون گفت و شنود خود مطلبی نوشته است با عنوان «ادعا»:

گفت: مگر ادعای تقلب در انتخابات را رسانه های آمریکایی و مأموران سیا به موسوی و خاتمی دیکته نکرده بودند؟!

گفتم: مطابق اسناد و شواهد موجود کمترین تردیدی نیست که آمریکا و انگلیس فرماندهی این توطئه را دردست داشته اند.

گفت: ولی حالا همین آمریکا و اروپا بعد از ناکامی در توطئه اخیر، دارند به گونه ای محترمانه و تلویحی حرف قبلی خود را پس می گیرند، اما موسوی و خاتمی هنوز هم…

گفتم: شخصی ادعا می کرد که اربابش آدمی فهمیده و صاحب کرامات است و به این و آن می گفت؛ ارباب ما، ضمیر پنهان همه را می خواند! یکی از کسانی که این ادعا را شنیده بود نزد ارباب او رفت و پرسید اگر می توانی ضمیر مرا بخوان و ارباب که دستش رو شده بود گفت؛ فلان مرید من بیخود چنین ادعایی کرده است. آن شخص به مرید او گفت؛ اربابت که حرف خود را پس گرفته؟ و مرید
گفت؛ مرتیکه حرومزاده غلط کرده!

منبع: عصر

شلوارهای چینی و توهین به اسلام

انگار چینی ها پس از کشتار ترک های مسلمان کشور خودشان، تصمیم گرفته اند به مقدسات مردم مسلمان ایران هم به موهن ترین شکل ممکن حمله کنند .

تا قبل از این Made In China حتی به تسبیح ها و جانمازهای ایرانیان رسیده بود و حالا کلمه «الله» و عبارت مقدس مسلمانان یعنی «بسم الله الرحمن الرحیم» را به قسمت پشت شلوارهای ایرانیان برده اند و عجب آنکه برخی مدعیان که پیشتر در اعتراض به عبارت کوکاکولای برعکس شده کفن پوش به خیابان ها می ریختند و در جهت تحریم کوکاکولا و نستله حرکت می کردند و هم در برابر کشتار مسلمانان چین سکوت کرده اند و هم در برابر این توهین آشکار.

این شلوارهای جین زنانه در فروشگاه های افسریه،
حوالی خیابان های اول و دوم به قیمت 21 هزارتومان در حراجی به فروش می رسند.

اکثر خریداران هم به نوشتار پشت جیب شلوار توجه نمی کنند و صرفا به خاطر قیمت و دوخت شلوار ان را خریداری می کنند. فروشنده هم اطلاعات چندانی در خصوص محل خرید شلوارها و … ارایه نمی دهد. البته برخی از خریداران به دلیل عبارت پشت شلوار از خرید آن امتناع می کنند.

به تصویر این شلوارهای جین چینی که به تازگی به بازار ایران وارد شدند نگاه کنید، عبارت «بسم الله الرحمن الرحیم» که «الله» آن دوبار تکرار شده است، روی جیب های عقب این شلوارهاست و یک بسم الله هم برعکس نوشته شده است.

در مکتب اسلام برای کلمه الله حرمت قائل شده اند. به طوری که حتی برای دست زدن به خط و نوشته آن باید وضو داشت و… و حالا درست در قسمت نشیمنگاه این شلوارها این کلمه گلدوزی شده و بدتر ان که در تهران – که خیلی ها دوست دارند ان را ام القرای جهان اسلام بنامند – به فروش می رسد!

با توجه به اینکه این شلوارها تازه به کشور وارد شدند، هنوز تعدادشان مشخص نیست ولی به دلیل آنکه در مارک داخلی شلوارها، عبارت «Made In P.R.C» مخفف عبارت «People Republic of China» به معنی جمهوری خلق چین درج شده است، به نظر می رسد تکذیب ملیت این کالاهای موهن و تازه وارد برای مسئولان کمی مشکل شود.

تا پیش از این واردات پرتقال اسرائیلی توطئه برخی عناصر نامعلوم اعلام شد، واردات سیب از امریکا در هاله ای از ابهام باقی ماند، اما دیگر مارک داخلی این شلوارها را نمی توان انکار کرد. مگر اینکه مسئولان مدعی شوند این شلوارها در داخل تولید شده است، که منطقا، با توجه به عقبه مذهبی مردم ایران، کمتر تولید کننده ای فرض به تعمد، جرات چنین اهانتی را دارد. یا اینکه باید گفته شود پک این شلوارها در بین راه باز شده و داخل‌انها مارک چینی درج شده است(مثل توجیهی که برای واردات پرتقال اسرائیلی آورده شد) !

بنتون تحریمی و چینی های برادر
مشخص نیست مسئولان گمرک و ناظران اصناف کجا هستند که این شلوارها در بازار عرضه می شوند؟ و یحتمل در برابر برخی کشورها قرار است سیاست یک بام و دو هوا پیشه شود!

حدود دو سال قبل بود که فردی در مقاله ای، فریاد وااسلاما سر داد و از حضور فروشگاه سبز رنگ بنتون ایتالیایی مقابل جام جم اظهار تعجب کرد، پس از آن بود که از سایت اقتصاد پنهان(ستاد مبارزه با قاچاق ارز و کالا به ریاست غلامحسین الهام) تا روزنامه های همسو فریاد برآوردند که چه شده بنتون در ایران تاسیس شده و خود لوسیانو بنتون ایتالیایی به ایران آمده و میهمان شهردار تهران است؛ میهمانی ای که البته خیلی زود تکذیب شد.

این حکایت از آن جهت اینجا قابل ذکر است که در غائله مذکور، فروشگاه های بنتون در ایران تهدید به تخریب شده بود، چراکه بدون ارایه سندی معتبر، بنتون با لابی های صهیونیست ارتباط داشت. البته برخی هم گفته بودند بیلبوردها و تبلیغات بنتون در شهرهای اروپایی غیر اخلاقی است(البته بر اساس اخلاقی که در ایران تعریف می شود) جالب آنکه چین که راسا و رسما و بدون هیچ پرده پوشی مسلمانان ساکن کشور خود را لت و پار می کند، و الان هم روی قسمت عقب شلوارهای جین زنانه عبارت مقدس «بسم الله الرحمن الرحیم» آن هم با دو «الله» گلدوزی می کند، کالاهایش در سلامت کامل، بدون هیچ ممانعتی، در بازارها به فروش می رسند. حوالی خیابان های اول و دوم به قیمت 21 هزارتومان در حراجی به فروش می رسند.

اکثر خریداران هم به نوشتار پشت جیب شلوار توجه نمی کنند و صرفا به خاطر قیمت و دوخت شلوار ان را خریداری می کنند. فروشنده هم اطلاعات چندانی در خصوص محل خرید شلوارها و … ارایه نمی دهد. البته برخی از خریداران به دلیل عبارت پشت شلوار از خرید آن امتناع می کنند.

به تصویر این شلوارهای جین چینی که به تازگی به بازار ایران وارد شدند نگاه کنید، عبارت «بسم الله الرحمن الرحیم» که «الله» آن دوبار تکرار شده است، روی جیب های عقب این شلوارهاست و یک بسم الله هم برعکس نوشته شده است.

در مکتب اسلام برای کلمه الله حرمت قائل شده اند. به طوری که حتی برای دست زدن به خط و نوشته آن باید وضو داشت و… و حالا درست در قسمت نشیمنگاه این شلوارها این کلمه گلدوزی شده و بدتر ان که در تهران – که خیلی ها دوست دارند ان را ام القرای جهان اسلام بنامند – به فروش می رسد!

با توجه به اینکه این شلوارها تازه به کشور وارد شدند، هنوز تعدادشان مشخص نیست ولی به دلیل آنکه در مارک داخلی شلوارها، عبارت «Made In P.R.C» مخفف عبارت «People Republic of China» به معنی جمهوری خلق چین درج شده است، به نظر می رسد تکذیب ملیت این کالاهای موهن و تازه وارد برای مسئولان کمی مشکل شود.

تا پیش از این واردات پرتقال اسرائیلی توطئه برخی عناصر نامعلوم اعلام شد، واردات سیب از امریکا در هاله ای از ابهام باقی ماند، اما دیگر مارک داخلی این شلوارها را نمی توان انکار کرد. مگر اینکه مسئولان مدعی شوند این شلوارها در داخل تولید شده است، که منطقا، با توجه به عقبه مذهبی مردم ایران، کمتر تولید کننده ای فرض به تعمد، جرات چنین اهانتی را دارد. یا اینکه باید گفته شود پک این شلوارها در بین راه باز شده و داخل‌انها مارک چینی درج شده است(مثل توجیهی که برای واردات پرتقال اسرائیلی آورده شد) !

منبع: عصر ایران

عکسهای قابل تامل از مراسم تودیع و معارقه رئوسای قوه قضائیه


در این تصویر، احمدی نژاد و هاشمی با یکدیگر احوال پرسی می کنند.وی در عین حال از روی صندلی اش نیم خیز شد و هاشمی رفسنجانی نیز با بلند کردن دست و نگاه کردن به رئیس جمهور به وی پاسخ مثبت داد.

نوید روزهای خوش در نگاه ها و پچ پچ های لاریجانی و هاشمی

منبع: عصر

حجت الاسلام محمد ذبیحی رئیس امور روحانیون ستاد موسوی و فرزندش بازداشت شدند

حجت الاسلاl محمد ذبیحی،رییس مرکز تربیت مدرس و معاون دانشگاه قم و رئیس ستاد روحانیون حامی مهندس موسوی در شهر قم بازداشت شده است.

حجت الاسلام دکتر محمد ذبیحی که از اعضای مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم نیز هست روز گذشته در قم بازداشت شده است.

سایت موج سبز آزادی خبر داده که همزمان با بازداشت حجت الاسلام محمد ذبیحی رئیس امور روحانیون ستاد انتخاباتی موسوی،فرزند وی طاها ذبیحی نیز در تهران بازداشت شده و چون پدرش به بازداشتگاه نامعلومی منتقل شده است.

حجت الاسلام محمد ذبیحی در جریان انتخابات ریاست امور روحانیون ستادانتخاباتی میرحسین موسوی را بر عهده داشت.

سایت رجا نیوز ارگان غیر رسمی دولت برآمده از کودتا پیشتر روز شنبه سوم مرداد ماه اتهاماتی را طی نامه ای بدون امضاء به حجت الاسلام ذبیحی و برخی دیگر از اساتید حوزه علمیه قم که به اصلاح طلبان نزدیک و در شمار حامیان میرحسین موسوی نیز قرار دارند اتهامتی وارد کرده بود.

سایت خبر دولت کودتا مدعی شده بود که وی و برخی دیگر از اساتید حوه علمیه قم از جمله حجت الاسلام محمدعلی ایازی،حجت لاسلام ادیب با«ترتیب دادن دیدارهای متعدد با مراجع وعلماتلاش جهت ایجاد فتنه» دارند. «استفتاء از مراجع تقلید در مورد تقلب در انتخابات» و «ارتباط با فرزندان برخی از علمای بزرگ» و «شرکت در اعتراضات» سه اتهام دیگری بود که سایت رجانیوز وابسته به دولت کودتا به روحانیون روشن اندیش قم و حجت الاسلام محمد ذبیحی وارد کرده است.

دادگاه ویژه روحانیت که معمولا بازداشت روحانیان با حکم آن صورت می گیرد و همچنین سایر مقام های قضایی تاکنون در خصوص اتهام و دلایل بازداشت رئیس امور روحانیون ستاد میر حسین موسوی و فرزندش طاها ذبیحی توضیحی ارائه نکرده اند

منبع: شبکه جنبش راه سبز(جرس)

کمپین زنان علیه تجاوز و شکنجه در زندانهای جمهوری اسلامی

بنا به گزارشاتی که تا هم اکنون از زندانهای جمهوری اسلامی منتشر شده است، تظاهر کنندگان دستگیر شده در خیزش حق طلبانه اخیر بویژه در زندان کهریزک مورد تجاوزات گروهی واقع شده، و جانيان و زندانبانان آنها را تحت بدترین شکنجه های قرون وسطایی قرار داده اند. بسیاری از دستگيرشدگان ، خواه زن یا مرد در اتاقهای تجاوز، در اثر تجاوزات مکرر و گروهی، به خاطر پارگی رحم و یا رکتوم و خونریزی روده جان خود را از دست داده و یا در درون و بیرون زندان با آثار خشونت و جراحات جسمی و روحی ناشی از این عمل وحشیانه دست و پنجه نرم میکنند. ما میدانیم که شکنجه و تجاوز به زندانیان، محدود به کهریزک و وقایع اخیر نیست. اعدام و کشتار زندانیان، تجاوز کردن و شکنجه کردن در زندانها و بیدادگاههای رژیم اسلامی عمری به قدمت تاریخ این حکومت دارد.

جمهوری اسلامی اکنون از ترس مواجهه با مردم ایران و افکار عمومی مردم در کشورهای غربی تجاوزات صورت گرفته در زندانهایش را انکار میکند. پخش اخبار تجاوز و شكنجه دستگيرشدگان اخير در ايران و در دنيا موجي از نفرت و انزجار عليه حكومت اسلامي را دامن زده است. افشا و مبارزه عليه تجاوز و شكنجه در زندانها یک وظیفه مهم جنبش آزادیخواهانه مردم ایران در این مبارزه است.

در نظام جمهوری اسلامی تا بحال زنان زیادی در زندانها مورد تجاوز قرار گرفته و سپس به قتل رسیده اند و آنها كه جان سالم به در برده اند٬ اکنون با شدیدترین لطمات روحی و جسمی ناشي از تجاوز و شكنجه٬ دست و پنجه نرم ميكنند. زهرا کاظمی، زهرا بنی یعقوب، آذر آل کنعان، رویا طلوعی و… از جمله این افراد میباشند. رژیم جمهوری اسلامی اما جوانان و نوجوانان پسر را نیز در زندانها مورد تجاوز قرار داده است. دانشجویانی که به جرم تظاهرات دستگیر شدند، یا بصورت فردی در زندان مورد تجاوز قرار گرفته و یا توسط اشیائی مانند بطری به آنها خشونت جنسی وارد شده است.

ما میخواهیم عليه اين جنايات اعلام جرم كنيم. ما بايد با اعتراضات گسترده٬ جلوي اين فجايع را بگيريم. بايد در اوضاع انقلابي امروز كاري كرد که همه قربانیان این شکنجه های قرون وسطایی با ادعانامه های خود، این جنایات را افشاء کنند. ما پرونده و داستان این جنایت هولناک را در سطح وسیع بين المللي علنی كرده و همه این پرونده ها را به سازمانها و نهادها، مراجع حقوقی و کمیته های بین المللی علیه شکنجه می کشانیم. ما نمیگذاریم که در ایران همانند یوگسلاوی یا ویتنام، بنگلادش یا ژاپن افشای این جنایت شامل مرور زمان شده و یا سخن گفتن از آنها تابو باشد. در خواستهای فوری کمپین ما از این قرار است:

1. ما خواهان محکومیت تجاوز و شکنجه توسط رژیم جمهوری اسلامی به عنوان جنایت علیه بشریت هستیم.

2. ما خواهان محاکمه عاملین و آمرین تجاوز و شکنجه و اعمال خشونت و قتل در زندانهای جمهوری اسلامی در وقایع اخیر و همچنین در سی سال عمر این حکومت هستیم.

3. ما خواهان معرفی تمامی شکنجه گران، بازجویان و تجاوزگران در زندانهای جمهوری اسلامی هستیم.

4. ما خواهان آزادی همه زندانیان سیاسی و بسته شدن در همه زندانها، بازداشتگاههای علنی و مخفی هستیم.

5. ما خواهان معالجه و مداوای همه زندانیان مورد شکنجه و تجاوز قرار گرفته و ایجاد بهترین شرایط و امکانات رفاهی و درمانی برای ترمیم آثار خشونت جسمی و روحی این عزیزان هستیم.

6. ما خواهان لغو اعدام، سنگسار و الغای قانون اساسی جمهوری اسلامی و مجازاتهای مندرج در آن هستیم.

7. ما خواهان به رسمیت شناختن حق حیات و مصونیت جسمی و روحی فرد از هر نوع تعرضی هستیم.

8. ما خواهان آنچنان قوانین جزایی در کشور هستیم که تعدی و تجاوز به جسم و روح انسانها، خشونت علیه کودکان، علیه زنان و علیه آحاد مردم، جزو جرائمی محسوب شوند که بسیار سنگینتر از قیاس با تعدی به حقوق ملکی و اموال، مورد پیگرد و مجازات قرار میگیرند.

به کمپین ما بپیوندید. این کمپین متعلق به همه آزادیخواهان صرفنظر از مرزها و تبعیضات تحمیلی جنسی است. به ما برای افشای جنایات اخیر و پیگیری آنها کمک کنید. در اطلاعیه های بعدی برپایی فوری تظاهراتها، همایشها و اقدامات کمپین را با تاریخ و محل آنها به اطلاع عموم مردم میرسانیم.

15 اوت 2009 برابر با 24 مرداد 88

تلفن تماس: 004917680027094

آدرس ایمیل: Czanan88@googlemail.com

مینا احدی، مرسده قائدی، مهرنوش موسوی، مریم نمازی، شهناز مرتب، فریده آرمان، مهین علیپور، افسانه وحدت، نازنین برومند، نینا تابان، مهین درویش روحانی، مریم صادقی، پوران عظیمی، رویا بحرینی، آذر موسوی، فریبا کریمی، فریده کریمی، خانم کریم زاده، شهلا خباز زاده، پروین معاذی، فهیمه قطبی، سهیلا کیانی، شمسی ذاکری، کلثوم خوشبخت، زری اصلی، پروین سلیمی، فرزانه درخشان، فرنازقبادی، فریبا ابولحسینی، حوا بذرافکن، گلناز شهریاری، سیما آرام، نسرین عبدی، میترا کامدین، سیما بهاری، گیتی آقاجانی، آزاده آقاجانی، پریسا سلیمی، مرجان واعظ ، آذر پویا، رکسانا بحرینی، فرنگیس شادروان، فرزانه شادروان، منیژه اتمامی، اندیشه علیشاهی، سهیلا خسروی، آنیتا فرزانه، داریوش و حنا افشار، مهران محبوبی، محمد موسوی،فريبا داوود پور، نجيبه فاتحي، ستار محمدی، صبری امیر حسینی، فاطمه کلوانى

ابراهیم نبوی و دماغ، عینک، کابینه!

خبرش مثل توپ صدا کرد. البته مثل همان توپی که احمدی نژاد در جریان تمرین تیم ملی فوتبال به زور شوت کرد و تیم ملی بعد از حضور میمون و مبارک الفنون، از صحنه مسابقات جام جهانی حذف شد. احمدی نژاد شش نفر از اعضای کابینه اش را اعلام کرد، دو نفر از این افراد زن هستند، یعنی مرد نیستند، البته ما غیر از دماغ و عینک چیزی ندیدیم، به همین دلیل با قطعیت نمی توانیم بپذیریم که این افراد الزاما زن هستند، نظری هم از آنها نخواندیم و حرفی هم از آنها نشنیدیم. معجزه هزاره سوم، بنا به گفته خانم » دماغ رجبی» که ما فقط تا همین جا را دیدیم، تصمیم گرفته است برای ایجاد یک خبر توپ دو وزیر زن وارد کابینه کند. البته سایت دولت به طرفداران وی و زنان ایرانی اطمینان داد که این خانمها رای اعتماد نخواهند گرفت و به همین دلیل لازم نیست نگران باشند.

از طرف دیگر » عینک احمدی نژاد» توی خانه پروین صدایش می کنند، در طول مدت عضویتش در شورای شهر تهران، تا کنون موفق شده است که اقدامات بسیار موثری انجام دهد، ولی هیچ خبری از اقدامات موثر وی به دست نیامده است. تنها اطلاع روشن و مشخص در مورد عینک مذکور این است که دو دامادش از لباس شخصی های فعال هستند که در دستگیری زنان نقش موثری دارند. زن دیگری که به عنوان حامی احمدی نژاد شناخته شده است، یعنی فاطمه رجبی( دماغ شخص مذکور دیده شده است) مخالفت خود را یک هفته قبل با حضور هر نوع زن در کابینه نشان داده و به » معجزه هزاره سوم» هشدار داده است که از این سوسول بازی ها درنیاورد.
فاطمه آجرلو، وزیر معرفی شده زن به عنوان همکاری با عباس پالیزدار از سوی دادگاه محکوم شده است. یکی دیگر از وزرای معرفی شده نیز به عنوان متقلب در جعل کتاب معرفی شده است، آگاهان احتمال می دهند که سه وزیر دیگر مرد، تا ساعاتی دیگر به عنوان جیب بر، کیف زن و قاچاقچی پول و طلا معرفی شوند. گفته می شود، شخص مذکور که ما فقط به عنوان الفنون از وی نام می بریم، تا هفته آینده از میان سایر مجرمین کابینه خود را تکمیل کند.

معارفه، تودیع، سخنرانی

آیت الله محمود شاهرودی رئیس سابق قوه قضائیه، امروز از قوه قضائیه به شورای نگهبان رفت و حجت الاسلام صادق لاریجانی امروز از شورای نگهبان به قوه قضائیه رفت و رئیس آن قوه شد. تا نیم ساعت قبل از برگزاری مراسم تودیع گفته می شد که صادق لاریجانی قصد ندارد که رئیس قوه قضائیه شود. ناآگاهان پیش بینی می کنند که با رفتن شاهرودی از آنجا به اینجا و رفتن لاریجانی جونیور از اینجا به آنجا، اتفاق خیلی مهمی بیفتد، اما آگاهان معتقدند که اگر بنابود اتفاقی بیفتد افتاده بود.

در مراسم تودیع و معارفه جونیور لاریجانی، ناطق نوری و هاشمی رفسنجانی شرکت کرده و احمدی نژاد در این مراسم برای هاشمی رفسنجانی دست تکان داد و هاشمی رفسنجانی نیز به احمدی نژاد لبخند زد. در این مراسم، سینیور علی لاریجانی از حضور داداش ابراز ناامیدی کرد و تلویحا اعلام کرد که اگر در دوره شاهرودی احتمال داشت که یک کارهایی اتفاق بیافتد، در دوره لاریجانی قرار نیست کارهایی اتفاق بیفتد. در این مراسم هاشمی رفسنجانی طی سخنانی گفت: » بدون قضاوت عادلانه جامعه ناامن است.»( ترجمه تلویحی: واسه چی احمدی نژاد شده رئیس جمهور؟) احمدی نژاد نیز در سخنان خود اظهار داشت: » قوه قضائیه باید عدالت را در مورد قدرتمندان باید اجرا کند.»( ترجمه تلویحی: واسه چی هاشمی رو نمی گیرین؟) در این مراسم هاشمی شاهرودی در حالی که از خوشحالی رفتن از قوه مذکور در پوست نمی گنجید، ولی در شورای نگهبان می گنجید، گفت: » امروز دارای نظام قضائی جامع و مدرن هستیم.»( ترجمه تلویحی: من رئیس قوه قضائیه بودم، من چه می دونم اینجا چه خبره.)

سیلی بخورید تا کامروا شوید

البته که کتک زدن زندانی کار بسیار خوبی است و یک در دنیا صد در آخرت، ثواب دارد و حتما کسی که کتک می زند، در دنیا خوشبخت شده و در آخرت زرتی وارد بهشت می شود تا در آنجا هم به فعالیت های قضائی اش ادامه دهد، اما کسی که هم کتک می زند و هم به این کار افتخار می کند، قطعا سرنوشت بسیار زیبایی در انتظارش است. از همه مهم تر کسانی هستند که هم کتک می زنند، هم از این موضوع خوشحالند و هم از اینکه زندانی کتک خورده حال کتک خوردن ندارد، غمگین هستند، مطمئنا جزو لطیف ترین و زیباترین و جذاب ترین و حساس ترین و بقیه چیزهاترین روی زمین هستند و مطمئنیم که سرنوشت شان از صدام حسین و هیتلر بهتر نباشد، از طالبان و موسولینی بهتر خواهد بود. در همین راستا اسدالله بادامچیان، که در سالهای گذشته اعلام کرده بود که در حال گفتن شعر و نوشتن داستان است، در کمال لطافت گفت: » برخی متهمان حال سیلی خوردن هم ندارند.» آگاهان به اسدالله بادامچیان که قبل از انقلاب در زندان سیلی نخورده بود ولی چیزهای دیگری خورده بود، هشدار دادند که مواظب خودش باشد، چون این همه احساسات انسانی برای قلبش( در صورت وجود چنین چیزی در موجود مذکور) باشد.

رهبر انقلاب هنرمندان را دوست دارد

به گزارش پایگاه خبری حوزه هنری، آیت الله خامنه ای در سال 1371 با نوشتن نامه ای محرمانه خواستار آزادی یک نقاش عراقی شده بود. البته ایشان این درخواست را از کشور عراق یا جای دیگری نکرده بود، بلکه خواستار آزادی هنرمند اسیر عراقی از ایران شده بود. یعنی رهبر معظم جمهوری اسلامی در سال 71 طی نامه ای که به خودش نوشته بود، از خودش خواسته بود که این هنرمند عراقی یعنی منتقد عبدالوهاب الشریده را آزاد کند و بعد از چند روز ایشان با درخواست خودش موافقت کرده بود، چون احساس کرده بود یک هنرمند نباید در اسارت باشد و شش سال بس است و دیگر باید آزادش کرد.

برخی منابع فریب خورده که فکر می کردند منابع آگاه هستند، از آیت الله خامنه ای خواستند تا با آزادی چند هنرمند سینمای ایران که در جریان اعتراضات انتخاباتی دستگیر و زندانی شدند موافقت فرمایند، اما دفتر ایشان اعلام کرد که شرایط آزادی سریع این افراد به شرح زیر است:

اول: دریافت تابعیت عراقی یا فلسطینی

دوم: جنگ رسمی با ایران

سوم: گذراندن حداقل شش سال زندان

اعتماد ملی از بین رفت

من معتقدم که قاضی مرتضوی بالاخره خواهد رفت. وی که دو روز قبل دکترایش را با معدل 19 گذرانده بود و کلیه استادانش را یک دور زندانی کرده بود تا حتما با نمرات مناسبی که در خور چنین نابغه ای باشد، پایان نامه اش را با توقیف روزنامه » اعتماد ملی» کروبی گذراند. وی که از سال 1376 به مدت دوازده سال در دوره فوق لیسانس و دکترا تحصیل کرده بود، در طول مدت تحصیل خود موفق شد جلوی ادامه تحصیل حداقل 300 نفر را بگیرد و حداقل دویست روزنامه و نشریه را توقیف کند. روزنامه اعتماد ملی بعد از تهدید دویست سیصد نفر لباس شخصی، سی چهل نفر از ائمه جمعه، بیست سی نفر از نمایندگان مجلس، ده پانزده نفر از وزرای دولت و دو سه رئیس قوه توقیف شد. آگاهان بدبین اعلام کردند که این اقدام اولین دسته گل رئیس جدید قوه قضائیه است، اما آگاهان خوشبین اعلام کردند که این آخرین دسته گل رئیس قبلی قوه قضائیه است، با این همه آگاهان واقع بین گفتند که » هیچکدام، این یک دسته گل طبیعی مرتضوی است و اقتضای طبیعتش این است و ربطی به جدید و قدیم ندارد.»