جزییات ماجرای ترانه موسوی و ناگفته‏هایی از سوابق برخی از ائمه جمعه

کروبی بازهم یکی دیگر از توطئه‏های حامیان کودتا را فاش کرد

مهدي كروبي در واكنش به جوسازي‏هاي اخير و توهين‏هايي كه نسبت به وي وارد می‏شود اظهار داشت که برخي فكر مي‏كنند كه با اين تهمت‏ها و فحاشي‏كردن‏ها من از ميدان كنار مي‏روم، ولي من به اين آقايان توصيه مي‏كنم كه حداقل تاريخ را مطالعه كنند و ببينند كه بعد از انقلاب برخی هر حرفي كه خواستند نسبت به من زدند اما من ايستادگي و تحمل كردم. وی سپس به شرح ماجرای ترانه موسوی پرداخت و از انجام چنین توطئه‏هایی اظهار تاسف کرد. متن گفتگوی دبیرکل حزب اعتمادملی با سحام نیوز به این شرح است:

دبیركل حزب اعتمادملی ضمن اعتراض به توهین ، هتاكی و تهمت‏هایی كه‏از سوی مراكز و نهادهای مختلفی و به دنبل نگارش نامه‏ای نسبت به‏او شد گفت : «‌طی هفته‏اخیر حملات تندی نسبت به من وارد شد ، حملاتی كه‏از تریبون نماز جمعه و یا از سوی برخی از نمایندگان مجلس ، صدا و سیما و مطبوعات و وابستگان به نهادها و برخی از روحانیت مطرح شد كه من در برابر این مباحث گفته بودم كه چنانچه‏این روند ادامه پیدا كند من ناگفته‏هایی را بازگو خواهم كرد.»‌ كروبی هم‏چنین از انگیزه‏انجام مصاحبه‏ای در واكنش به‏این مسائلی كه طرح شده سخن گفت و با اشاره به‏انتقاداتی كه به وی وارد شد گفت : «‌ پس از انتخابات ریاست جمهوری دهم حوادثی در كشورمان رخ داد كه‏از نظر خشونت ، بی قانونی ، خودسری و دخالت افراد غیر مسئول به نام نظام و شبه نظامی‏و لباس شخصی‏ها امری بی سابقه بود و چنین است كه‏انسآن‏های مسئول ، دلسوز و آگاه باید احتیاط و تحفظ را كنار گذاشته و به هر صورتی كه صلاح می‏دانند اقداماتی انجام دهند كه مانع ازتكرار این حوادث شده و ریشه برخوردهای این چنینی خشكانده شود.»‌ وی افزود :‌» در هر كجای دنیا ممكن است كه چنین حوادثی اتفاقی بیافتد كه در عرصه تظاهراتی جمعیتی را دستگیر كنند اما فكر نكنم كه چنین برخوردهایی صورت گرفته باشد كه گروهی را دستگیر كرده و آن‏ها را به مكآن‏های خاصی منتقل كنند و با آن‏ها هر رفتاری كه می‏خواهند انجام دهند. در واقع ابتدا افراد را به مكآن‏های نامعلومی‏منتقل كنند كه كه حتی ریاست قوه قضائیه و دادستان كل كشور كه بگویند این رفتارهایی كه‏انجام شده‏است زیر نظر زندآن‏های رسمی‏كه تحت نظر ما بوده روی نداده‏است و البته پس از مدتی مشخص شود كه زیر زمینی در وزارتخانه‏ای وجود داشته و یا اینكه در بازداشتگاه كهریزك ، كلانتری ، پایگاههای بسیج برخوردهایی صورت گرفته‏است.»

كروبی خاطر نشان ساخت : «‌تمام این حوادثی كه روی داده‏است به علت اعتراض مردم به نتیجه یك انتخاب بوده‏است آیا باید با مردمی‏كه تنها از سرنوشت رای خود سوال می‏كنند چنین برخورد كرد ؟ در عرض چند روز تعدادی كشته شده و برخی آسیب دیده‏اند به طوری كه دندآن‏ها و سرها شكسته شده‏است و حتی چشمانی كور شده و برخی تحت شكنجه‏ها جان باخته‏اند. این درحالی است كه معمولا شكنجه‏ها برای گرفتن اعتراف با حساب و كتاب صورت می‏گیرد و حتی اگر آن فرد زیر شكنجه‏از حال برود او را به بیمارستان منتقل می‏كنند و باقی بازجویی را در حالی انجام می‏دهند كه‏او تحت درمان است. بنابراین از این جهت من می‏گویم كه خشونت‏هایی از سوی افرادی ناآگاه و بی تدبیر صورت گرفته كه بی سابقه‏است و البته‏این رفتارها در قبال افرادی بوده كه تنها به‏انتخاباتی اعتراض داشته‏اند.»‌
كروبی با ابراز تاسف از چنین برخوردهایی در نظام جمهوری اسلامی‏گفت : » به‏اندازه‏ای در این مدت رفتارهای غیرمنطقی و بی ضابطه‏انجام شده‏است كه وقتی هیات تحقیق و تفحص به خدمت رهبری گزارشی را از وضعیت پیش آمده می‏دهند ایشان برآشفته و حتی با عباراتی تند دستور تعطیلی بازداشت گاه كهریزیك را ارائه كردند كه‏البته‏اكنون نیز شاهد بركناری برخی از عامران و مسببان این حوادث هستیم.»

وی با اشاره به‏اخباری كه به صورت مرتب از برخوردهای خشن و غیر معمول با معترضان به‏انتخابات به‏او می‏رسید گفت : » ما هر روز اخباری را از نحوه برخورد با مردم دریافت می‏كردیم اخباری كه همین افرادی كه مورد ضرب و شتم قرار گرفته‏اند نزد من می‏آمدند و بیان می‏كردند. رفتارهای خشونت آمیزی كه با زنان و مردان صورت گرفته‏است مانند آنكه هنگامی‏كه به منزل زن جوانی مراجعه كرده‏اند تا او را بازداشت كنند این زن را در مقابل چشمان مادرش به شدت مورد ضرب و شتم قرار داده‏اند و این زن هنگامی‏كه هیات بررسی تحقیق و تحفص از وضعیت زندانیان اخیر را در زندان می‏بیند با شجاعت مقابل آن‏ها می‏ایسند و نسبت به‏این رفتار اعتراض می‏كند. من بسیار متاثر شدم از چنین برخوردهایی كه تحت لوای نظام جمهوری اسلامی‏انجام می‏شود ،‌هر خواننده‏ای می‏تواند خودش را جای ان مادری بگذارد كه دخترش را مقابل چشمانش مورد ضرب و شتم قرار داده‏اند.»

وی با اشاره به برخورد ساواك در دوران مبارزات انقلابی گفت : » هنگامی‏كه در دوران مبارزه به منزل من می‏آمدند تا مرا بازداشت كنند گاهی اوقات خانم كروبی با تندی برخورد می‏كرد كه‏ان‏ها تنها می‏گفتند كه سفارش كنید كه‏ایشان حرمت ما را نگه دارد و یا در پروند یكی از بزرگان هست كه وقتی به منزلش می‏آمدند تا بازداشتش كنند همسرش تندی می‏كند كه تنها به‏او تذكر می‏دهند ولی اكنون شاهد ان هستیم كه دختری را در مقابل چشم مادرش كتم می‏زنند و از این جهت می‏گویم چنین برخوردهایی در كشورمان بی سابقه‏است.»
كروبی با اشاره به‏اینكه بارها از طریق نامه و مصاحبه‏این مطالب را بیان كرده‏است گفت :‌» من این مسائل را طی نامه‏ای به ریاست محترم قوه قضائیه ، وزیر سابق اطلاعات و دیگر مسئولان یادآور شده و یا در مصاحبه‏ها به صورت مكرر بیان كرده‏ام تا شاید با توجهی كه نسبت به‏این رفتارها می‏شود مانع از تكرار ان شوند ولی بعد از مدتی اخباری به من درباره‏ازار جنسی بازداشت شدگان رسید كه به علت ناراحتی شدید از این موضوع نامه‏ای را به صورت محرمانه به رییس قوه قضائیه نوشتم. در همان نامه هم نگفتم كه حتما چنین اتفاقی روی داده‏است بلكه گفتم كه شایعه شده كه چنین ماجرایی روی داده و افرادی از آشنایان خودمان نیز این مطلب را گفته‏اند و تاكید كردم كه‏انشاء الله‏اخباری دروغ و شایعه باشد ولی باید این اخبار بررسی شود تا اگر شایعه‏ای بیش نیست كه همه‏از رفتارها و عملكردها با قاطعیت دفاع كنیم ولی اگر هم در مواردی چنین اتفاقی روی داده‏است بگوییم كه عاملان این قضیه جز نیروهای خودسر بوده‏اند كه باید معرفی و مطابق قانون مجازات شوند تا اینكه ساحت مقدس جمهوری اسلامی‏ایران را از چنین مباحثی پاك كنیم كه چنین موضوعی در تاریخ ثبت نشود و شاخ و برگ فراوانی به‏ان داده شود و از سوی دیگر خون بچه‏هایی كه در این راه كشته شده‏اند تضییع گردد.»

كروبی افزود : «‌من در این نامه تاكید كردم كه‏اگر هم چنین اتفاقی روی نداده‏است و ثابت شد كه‏این چنین نبوده‏از زبان ما كه خودمان به‏انتخابات معترض بوده‏ایم مطرح شود تا حداقل عده‏ای باور كنند.» كروبی با اشاره به برخوردهایی كه در واكنش به‏انتشار چنین نامه‏ای صورت گرفت گفت : «‌بیش از ده روز منتظر پاسخ نامه‏ام بودم ولی به من خبری نرسید و بنابراین این نامه را علنی كردم و در این میان جمعیت بسیاری از دلسوزان نظام مرا تحسین كردند و برخی هم دوستانه‏انتقاداتی را مطرح كردند كه من نیز استقبال كردم ولی در همین راستا برخی از تریبون نماز جمعه ،‌مجلس ، وابستگاه به نهادهای نظامی‏، سایتها و خبرگزاری‏ها ، مطبوعات و صدا و سیما به بنده فحاشی كردند. ولی از این میان آنچه بیش از همه تاسف مرا برانگیخت مطالبی بود كه‏از تریبون نماز جمعه علیه من مطرح شد و تریبون مقدس نماز جمعه كه باید در آن دردهای مردم گفته شود و از حقوق آن‏ها دفاع شود به تریبونی برای فحاشی علیه فردی تبدیل شد. چنین برخوردهایی در حالی نسبت به بنده صورت گرفت كه من تنها با نگارش نامه‏ای یادآور شدم كه بررسی شود آیا چنین مسائلی روی داده‏است یا خیر و اگر هست آیا عاملان آن مجازات خواهند شد و یا اینكه‏اعلام بركناری عده‏ای كه چنین تخلفاتی را انجام داده‏اند تنها برای جنجال سازی بوده‏است و تمامی‏این‏ها به سركار خود برمی‏گردند مانند همان كسانی كه زمانی آن شكنجه‏ها ر انجام دادند و آبروی نظام را در عرصه‏های بین اللملی بردند و فیلمی‏از ان منتشر شد كه هیچ بیننده‏ای نتوانست ان را بیش از ده دقیقه نگاه كند و اكنون سخنانی درباره فعالیت‏های آن‏ها شنیده می‏شود كه چنانچه لازم باشد درباره‏ان‏ها سخن خواهم گفت.»‌

وی با ابراز تاسف از چنین برخوردهایی گفت : » افرادی كه باید از تریبون مقدس نماز جمعه مسائل روز را برای مردم بازگو كنند به بهانه‏اینكه من به نظام توهین كرده‏ام تهت و افتراهایی را علیه بنده وارد كردند كه‏البته درهمین راستا برخی از نمایندگان مجلس نیز با ادبیاتی نامناسب به تكرار ان پرداختند. هرچند كه‏اگر وابستگان به نهادهای خاص و یا برخی از مطبوعات و صدا و سیما چنین مطالبی را مطرح كنند دور از انتظار نیست چرا كه‏این‏ها اجیر و اسیر هستند و باید این كار را انجام دهند و البته بسیاری دیگر نیز از مظان اتهام این‏ها به دور نیستند. از نظر این نهادها و مراكز و به ویژه برخی مطبوعات كسانی كه همفكر انان نیستند جاسوس ، ساده‏اندیش و افراطی هستند كه دچار فساد اخلاقی و اقتصادی شده‏اند. به مانند اینكه‏اخیرا یكی از روزنامه‏ها كه عادت دارد با آبروی دیگران بازی كند جمعی از كارگزاران نظام كه‏اخیرا نامه‏ای را نوشته‏اند افراطی و رانت خوار نامیده‏است حال اینكه به عنوان مثال یكی از امضاكنندگان این نامه محمدعلی نجفی است كه 8 سال وزیر آموزش و پرورش ،‌وزیر آموزش عالی كشور و رییس سازمان برنامه و بودجه بوده‏است كه زمانی كه من نماینده‏امام در حج بودم در آنجا به من كمك می‏كرد و اینك همین فرد را رانت خوار نامیده‏است. به نظر می‏رسد كه‏این نهادها خود را معیار و میزان الاعمال می‏دانند كه دیگران باید خود را با آن‏ها بسنجند. این‏ها به جای اینكه كسانی را كه به‏این كشور خیانت كرده‏اند مورد حمله قرار دهند به فرزندان انقلاب حمله می‏كنند و آبروی آن‏ها را می‏ریزند. همین اندازه نیز بگویم روزنامه‏ای كه چنین مطلبی را می‏نوسید مسئولش از دوستان نزدیك سعید امامی‏و همكار او بوده‏است كه به قول یكی از بزرگان حاشیه‏امن دارد و رویین تن است ، اگر اسفندیار رویین تن بود و تنها چشمش آسیب پذیر بود این برادر رویین تنی است كه چشمش نیز از آسیب مصون است.»‌ كروبی با اشاره به‏انتشار اخبار دروغ در یكی از خبرگزاری‏ها كه‏ان نیزخود را مصون از هر چیزی می‏داند گفت :‌»‌ این خبرگزاری محترم به‏انتشار اخباز كذب عادت دارد به طوری زمانی كه جوانی به نام غنیان در این حوادث پس از انتخابات كشته شد این خبرگزاری به نقل از پدر این فرد نوشت كه گفته‏است موسوی مسئول خون فرزندش است كه پدر غنیان چندی بعد این خبر را تكذیب كرد. كه‏اینهم نمونه‏ای از آشكار شدن دروغ گویی برخی از رسانه‏هاست.»‌

كروبی در ادامه گلایه‏های بسیاری داشت از ائمه جمعه‏ای كه با ادبیاتی نامناسب به‏او حمله كردند و تهمت و افتراهایی را نسبت به‏او وارد كردند و برای روشن شدن افكار عمومی‏از جایگاه‏افرادی كه چنین حرمت تریبون مقدس نماز جمعه را نگه نداشته‏اند به بیان برخی از ویژگی‏های شخصیتی آن‏ها پرداخت. وی گفت: » امام جمعه‏ای كه در كنار حرم ثامن الحج این حرف‏ها را می‏زند و بنده را تروریست می‏خواند گویی فراموش كرده كه در همان روزگار مبارزه كه طیف روحانیون آواره و بی خانه و كاشانه بوده‏اند و همه تحت تعقیب قرار داشته و یا تبعید بودند و بنده نیز به عنوان عضو كوچكی از این نظام در میان آن‏ها حضور داشتم ، ایشان به همراه جمعی دیگر با پول‏هایی كه در اختیار داشتند سفرهای متعددی به پاكستان داشت تا انكه به تبلیغ برای مرحوم آیت الله شریعتمداری بپردازد. ما كه به‏ایشان عیبی نگرفتیم ولی این روال طبیعی تاریخ است كه‏اكنون او از تریبون نماز جمعه به دفاع از جمهوری اسلامی‏بپردازد و بنده را ضد انقلابی و تروریست بداند.»

كروبی با اشاره به سخنان امام جمعه تهران علیه خود گفت :‌»‌آقایی كه در تهران از تریبون نماز جمعه چنین حرف‏هایی را می‏زند همان فردی است كه هرچه من از دیگران سوال كردم سوابقی از ایشان نداشتند و همن اندازه‏از دوستانش شنیدم كه در صف اول درس آیت الله منتظری می‏نشسته و در زمانی كه برخی از دوستان نزدیك از مواضع ایشان گله مند بودند ایشان به شدت از مواضع او حمایت می‏كرده‏است و پس از امام جز مخالفین درجه‏اول آیت الله منتظری تبدیل شد و از این طریق رشد جهشی و غیر معقول پیدا كرد.»
كروبی با بیان اینكه من از ائمه جمعه‏انتظار چنین رفتارهایی را نداشتم گفت : «‌آیا نمی‏شد كه‏این پیشنهاد دلسوزانه را مورد بررسی قرار می‏دادند تا مورد رسیدگی قرار گیرد و ماموری و یا مامورینی كه متخلف بوده‏اند مجازات شوند و ان گاه به مردم بگوییم كه‏این رفتار از سوی مامور یا مامورینی خودسر صورت گرفته و ربطی به نظام جمهوری اسلامی‏ایران ندارد ؟ آیا باید با جنجال سازی و عبارت‏هایی تند چنین به نامه دلسوزانه‏انقلاب پاسخ داده می‏شد.»‌

مهدی كروبی با اشاره به‏اظهارات مجلسی‏ها علیه وی گفت: «‌برخی دوستان مجلسی اظهاراتی را علیه بنده وارد كردند برخی از نمایندگانی كه‏این حرف‏ها را می‏زنند همان كسانی هستند كه در سایه عدم صلاحیت نمایندگانی كه رای آور بودند و البته جر اصلاحاتی‏های داغ نبوده و هیچ نامه‏ای را امضا نكرده بودند و چند دوره هم در مجلس حضور داشتند به مجلس راه یافتند و باید نیز اكنون در قدردانی از این چنین رفتاری این چنین نیز حرف بزنند. چرا كه دیگر نیازی نبود به دادگاه ویژه روحانیتی برگردد كه زمانی سید‏هادی خامنه‏ای ، محتشمی‏پور ، مرحوم خلخالی ، موسویان و آیت الله بیات را محاكمه می‏كردند چرا كه دیگر نمی‏شود به راحتی این افراد را محاكمه كرد و البته برخی از مسئولان دادگاه نیز رضایتی به‏این كار ندارند.» وی همچنین به‏اظهارات امام جمعه موقت قم اشاره كرد و گفت : «‌از نظر بنده‏امام جمعه قم آیت الله جوادی و آیت الله‏امینی هستند و اینكه فردی را برای چنین مواقعی به عنوان امام جمعه معرفی می‏كنند جالب توجه‏است البته من به علت آشنایی كه با پدر مرحوم ایشان دارم درباره‏اظهارات ایشان واكنشی نشان نمی‏دهم و حرمت پدرش را نگه می‏دارم.»

كروبی همچنین برای برخی از وابستگان به نهادهایی نظام كه‏اهانت‏هایی را نسبت به وی مطرح كرده بود پاسخی داشت. وی گفت :‌»‌برخی از برداران نظامی‏كه چنین حرف‏هایی را می‏زنند باید هم این گونه موضعگیری كنند چرا كه‏ان‏ها اكنون تمام مراكز اقتصادی و سیاسی را در اختیار دارند ولی این افراد متوجه نیستند یك فكر و اندیشه قائم به یك نفر و یا چند نفر نیست بلكه درون خانواده‏ها نیز نفوذ می‏كند به طوری درون خانواده برخی از این آقایان هم اختلافاتی وجود دارد كه‏اگر لازم باشد دران باره صحبت خواهم كرد.»‌ وی افزود : «‌برخی از وابستگان به نهادهای نظام بسیار پهلوانانه وارد میدان شده‏اند و هر چه كه خواستند نسبت به بنده گفتند ولی یكی از همین معترضین كه در نهادهای شبه نظامی‏نیز فعال است فراموش كرده كه دولت وقت به علت همین رفتارها و كارهایش او را از وزارت اطلاعات اخراج و به جای دیگر منتقل كرد.»‌

كروبی در ادامه‏این گفت وگو با تاكید بر اینكه چنانچه‏این روند ادامه پیدا كند مسائل دیگری را صریح از گذشته مطرح خواهد كرد به بیان واقعیت ماجرای ترانه موسوی پرداخت و تاكید كرد : «‌من از پشت پرده‏این ماجرا می‏گویم تا ببینم كسانی كه در مزمت دروغگویی صحبت می‏كنند برآشفته خواهند شد و در برابر این دورغ گویی موضع گیری كنند.»

وی چنین ماجرا را شرح داد : » مدتی پیش در سایت‏ها ،‌خبری منتشر شد مبنی بر اینكه خانم ترانه موسوی به همراه تعدادی دیگر در حاشیه مراسم مسجد قبا ربوده شده‏است. مدتی بعد هرچند كه تعدادی از همان بازداشت شدگان آزاد شدند ولی ترانه موسوی آزاد نشد و سپس اعلام كردند كه خانواده‏اش بیایند و جنازه‏اش را تحویل بگیرند. در همان زمان به جای آنكه تحقیقاتی درباره‏این موضوع انجام شود در مقابل هیاهوی رسانه‏های بیگانه برخی مسئولان در اندیشه طراحی سناریویی برای به‏انحراف كشاندن این موضوع در داخل و خارج بودند. بنابراین طراحان نابغه و مدیرانی دور اندیش سناریویی را نوشتند. برای اجرای این سناریو به وسیله فردی كه نام او را نمی‏برم متوجه شدند كه خانواده‏ای عروسی دارند به نام ترانه موسوی كه در كانادا زندگی می‏كند و تنها نیاز به‏ان بود كه به صحنه سازی بپردازنند و خانواده‏این دختر را وادار به‏انجام مصاحبه‏ای كنند كه در ان بگویند دخترشان زنده‏است و در كانادا زندگی می‏كند. پس چند نفر از افراد نظامی‏،‌انتظامی‏و اطلاعاتی كه چهره‏هایی شناخته شده هستند به منزل این خانواده محترم و شریف می‏روند و خطاب به خانواده می‏گویند كه ترانه موسوی دچار سانحه شوختگی شده و برای انكه معلوم شود این عروس آن‏ها هست یا خیر بیایند و جنازه‏اش را تحویل بگیرند. در همین هنگام پدرخانواده می‏گوید كه عروس ما در ایران زندگی نمی‏كند و چون بزرگان خانه‏اهل سیاست نبوده و چهره‏های علمی‏هستند بسیار ساده به‏این موضوع نگاه كردند. در همین حال پدر خانواده به پسرش كه یكی از چهره‏های علمی‏و سیاسی است تلفن می‏كند و می‏گوید كه چنین ماجرایی روی داده و شماره تلفن دیگر پسرش شوهر ترانه را می‏خواهد كه فرزندش به‏او می‏گوید برادرش برای انكه بداند موضوع از چه قرار است به كانادا رفته وهنوز نرسیده كه بتوانند با او تماس بگیرند. در همین حال مادر متوجه می‏شود كه چنین اتفاقی افتاده و از حال می‏رود و به بیمارستان منتقل می‏شود. پدر خانواده وقتی كه متوجه می‏شود قضیه جدی است برای بار دوم با پسرش تماس می‏گیرد كه‏او متوجه می‏شود قضیه بیخ پیدا كرده و بنابراین خود را شتاب زده به منزل می‏رساند. او مشاهده می‏كند كه چند نفری در خانه حضور دارند كه برخی از آن‏ها از چهره‏هایی هستند كه در دوران دفاع مقدس حضور داشته‏اند كه‏این موضوع مرا به یاد سخنی از شهید حمید باكری می‏اندازد كه می‏گفت :‌» ای كاش ما درجبهه‏ها به شهادت برسیم زیرا اگر ماندیدم معلوم نیست كه چه بلایی بر سرمان آید و جز چه جمعیتی باشیم» این آقا كه دارای آگاهی سیاسی بود هنگامی‏كه با این افراد صحبت می‏كند می‏گوید كه نزد من این حرف‏ها را نزنید چرا كه من می‏دانم اصل قضیه چیست و حتی این اصطلاح را به كار می‏برد كه پیش كولی ملق نزنید. آن افراد نیز چون متوجه‏اگاهی این فرد می‏شوند از این جهت با او صحبت می‏كنند كه برای حفظ نظام و در مقابله با جنجال سازی‏های رسانه‏های بیگانه به صلاح است كه با آن‏ها همكاری كنند. در همان حال اعضای خانواده گفته‏اند كه شما از ما چه می‏خواهید آن‏ها می‏گویند كه شما در مقابل دوربین قرار بگیرید و بگویید كه ترانه زنده‏است. برادر شوهر ترانه‏ابتدا مخالفت می‏كند و می‏گوید كه‏اصل این قضیه صحیح نیست و از سوی دیگر ما هم تاحدودی چهره‏هایی شناخته شده هستیم و البته‏از آن‏ها پرسیده كه چنانچه چنین كاری انجام شود با ترانه واقعی چه كار خواهند كرد كه‏ان افراد گفته‏اند كه شما به‏این كارها كاری نداشته باشید و نگران نباشید. همچنین این خانواده گفته‏اند عكسی كه شما دارید عروس ما نیست كه‏ان‏ها می‏گویند شما به‏این كارها كاری نداشته باشید. در همین حال برادر شوهر ترانه كه یكی از چهره‏های علمی‏و سیاسی بوده‏است تحت تاثیر قرار می‏گیرد و فكر می‏كنید كه با انجام چنین كاری در مقابل سوءاستفاده بیگانگان ایستادگی می‏شود ولی او پیشنهاد می‏كند كه بروند و با پدر و مادر ترانه صحبت كنند. در همین حال این افراد شماره تلفن منزل آن‏ها را جویا می‏شوند كه برادر شوهر ترانه می‏گوید بنابراینكه‏ان‏ها منزلشان را تغییر داده‏اند ما شماره‏ای از آن‏ها نداریم و بردارم هم به مقصد نرسیده كه‏از او شماره شان را بگیریم. پدر شوهر ترانه نیز می‏گوید كه شاید حاج خانم (همسرش ) شماره‏ای در اتاقش داشته باشد ولی بنابر اینكه همسرش به بیمارستان منتقل شده بود در اتاقش بسته بود و كلید نبود كه‏افراد حاضر تصمیم می‏گیرند كه در اتاق را بشكنند كه با ممانعت اعضای خانواده رو به رو شده‏اند كه خطاب به‏این افراد گفته‏اند شما بروید و ما خودمان سعی می‏كنیم شماره تلفن آن‏ها را پیدا كنیم.ولی جالب توجه‏اینكه قبل از انكه‏اعضای این خانواده شماره تلفن پدر و مادر ترانه را پیدا كنند آن‏ها خودشان تلفن را پیدا می‏كنند. در همین راستا برادر شوهر ترانه با پدر مادر وی تماس می‏گیرد و می‏گوید كه شما تنها تا این اندازه صحبت كنید و خطاب به‏این آقایان می‏گوید كه‏این خانواده در جریان موضوع نیستند و در این اندازه تنها با آن‏ها صحبت كنید. چنین شد كه مادر و پدر ترانه موسوی در مقابل دوربین قرار گرفتند و گفتند كه دخترشان زنده‏است و در كانادا زندگی می‏كند. البته بعد از اینكه‏این خانواده متوجه شده‏اند كه‏اصل ماجرا چه بوده‏است بسیار ناراحت شده‏اند و می‏خواستند كه ماجرا را بازگو كنند كه همین برادر شوهر ترانه به‏ان‏ها گفته كه حرفی نزنید و گرنه سرنوشت شما معلوم نیست كه چه شود.»‌

كروبی پس از شرح این ماجرا از دروغ گویی‏های مسئولان ابراز تاسف كرد و گفت :‌»‌این افراد اظهار كرده‏اند كه برای حفظ اصل نظام باید این خانواده‏اقدام به چنین كاری كنند ولی از نظر ما برای حفظ اصل نظام و پایبندی به قانون اساسی ، ارزشهای انقلاب و آرمآن‏های حضرت امام مهم است. حفظ اصل نظام بر پایه عمل به وعده‏هایی است كه به مردم داده‏ایم ولی متاسفم كه‏اینك از انقلاب برگشته‏ایم و با آبروی نظام بازی می‏شود.»‌

وی تاكید كرد :‌»‌آیا مسئولان از این طریق می‏خواهند اعتماد مردم را جلب كنند ولی این آقایان بسیار بی تدبیر عمل كرده‏اند چرا كه مردم این قدر هوشمند هستند كه‏اصل موضوع را بفهمند.»

كروبی با بیان اینكه برای مسئولان گوشه‏ای از حوادث تاریخی را بازگو می‏كنم گفت :‌» هنگامی‏كه در سال 41 مبارزات نهضت انقلاب اسلامی‏شروع شد یك سری افراد ناآگاه كه وابسته به حكومت بودند قصد داشتند تا با شبیه سازی ماجرای بهلول در حادثه مسجد گوهرشاد حركت امام را متوقف كنند. ماجرای بهلول از این قرار بود كه هنگامی‏كه حادثه مسجد گوهر شاد روی داد مدتی بعد عكس فردی سر وحال را در رسانه‏ها منتشر كردند و گفتند كه‏این همان فردی بوده كه عامل حادثه گوهرشاد بوده‏است ولی یك هفته طول نكشید كه‏اعلامیه مبسوطی در مشهد منتشر شد كه بر روی ان دو عكس چاپ شده بود. یكی عكس فردی كه‏ان‏ها می‏گفتند بهلول بوده و دیگر عكس بهلول واقعی كه معلوم شد این فرد مدت‏هاست كه در زندانی در افغانستان بوده‏است. این حادثه در 48 سال پیش روی داد و در ان زمان این قضیه برملا شد حالا چطور این مسئولان انتظار دارند كه در تهران و انهم در عصر ارتباطات حادثه‏ای روی دهد و كسی متوجه‏ان نشود.»

كروبی افزود :‌» همان شبی كه فیلمی‏درباره ترانه موسوی از تلویزیون پخش می‏شد من قبل از انكه در جریان اصل ماجرا قرار گیرم تحت تاثیر قرار گرفتم ولی همان شب به مراسم عروسی رفتند كه در ان مراسم جوانی نزد من آمد و گفت آیا این‏ها فكر می‏كنند كه مردم نمی‏دانند چند تا ترانه موسوی در ایران وجود دارد و من از این حرف متعجب شدم و با خود گفتم من با این سن و سال و تجربه‏ای كه دارم به موضوع شك كردم ولی این جوان اصلا شك هم نكرده‏است.»‌

وی با اشاره به موثق بودن مبنعی كه جزئیات ماجرای ترانه موسوی را به وی منتقل كرده‏است گفت :‌»‌می‏دانم كه‏ان‏ها از چه طریقی این ترانه موسوی را پیدا كرده‏اند و منبع خبر نیز موثق است واگر لازم باشد در این باره صریح تر صحبت می‏كنم تا مشخص شود كه نقش افراد تا چه‏اندازه بوده‏است.»‌

وی همچین به مورد دیگری از رفتارهای برخی از مسئولان اشاره كرد و گفت :‌» در سالهایی كه قتل‏های زنجیره‏ای رخ داده بود هنوز انتخابات سال 76 برگزار نشده بود كه گفتند حرم امام (ره)‌را منفجر كرده‏اند و قصد داشتند تا در حرم حضرت معصومه نیز بمب گذاری كنند كه عامل ان دستگیر شده‏است. پس از گذشت یك هفته چند دختر را به تلویزیون آروند و آن‏ها بسیار سر و حال در مقابل دوربین طوری سخنرانی كردند كه‏از هر سخنران ماهری بهتر صحبت كردند. من درهمان زمان خندیدم و گفتم كه‏این موضوعی مسخره‏است مگر می‏شود كه فردی را بازداشت كنند و او را شكنجه كنند تا اعترافی كند و بعد با این سرعت و با این حالت آن‏ها را به مقابل دوربین بیاورند و آن‏ها نیز اعتراف كنند. نتیجه چنین كارهایی موجب روی دادن ماجرای قتل‏های زنجیره‏ای ،‌ نویسندگان و كشته شدن فروهر و همسرش می‏شود.»‌

كروبی در ادامه خطاب به كسانی كه قصد دارند تا او را وادار به سكوت كنند گفت :‌»‌من تنها در برابر چنین رفتارهایی موضعگیری این چنینی ندارم بلكه همان طور كه می‏دانید نسبت به دوستان و همفكران خودم نیز چنین موضعگیری‏هایی را دارم. من بزرگترین نقش را در توفیق جریان اصلاحات داشتم ولی هنگامی‏كه‏اختلافاتی روی داد همان آقای بزرگواری كه من نقش موثری را در پیروزی اش در انتخابات داشتم از من حمایت نكرد و همین افراد بیشترین تلاش را برای ناكامی‏اصلاحات در سال 84 داشتند.»‌
كروبی در نهایت تاكید كرد :‌»‌ اكنون شرایطی را ایجاد كرده‏اید تا دیگر كسی جرات حرف زدن نداشته باشد ولی من باز می‏گویم كه‏این رفتارها و ایجاد رعب و وحشت مرا به سكوت وادار نمی‏كند و چنانچه لازم باشد برخی مسائل را مطرح می‏كنم.»‌

آزادی دکتر سعید شیرکوند / خبر اصلاح‏شده

پس از سعید نورمحمدی، حسین موسوی، رضا همایی و زویا حسنی؛ دکتر سعید شیرکوند نیز امروز بالاخره از بند حامیان کودتا رها شد.

پایگاه اطلاع‏رسانی نوروز، با اعلام این خبر اشاره کرده‏است که دکتر سعید شیرکوند پس از بیش از 50 روز اسارت، ساعتی پیش با تودیع وثیقه آزاد شده‏است.

همچنین نوروز، از آزادی سعیده کردی‏نژاد نیز خبر داده‏است که برخی از منابع آگاه نسبت به صحت این موضوع اعلام تردید کرده‏اند. «موج سبز آزادی» پس از اطلاع دقیق در این مورد خبر صحیح را به آگاهی شما خواهد رساند.

تهدید و فشار بر دختران ابطحی افزایش یافت

اخبار رسیده به «موج سبز آزادی» حاکی از آن است که دخترهای محمدعلی ابطحی توسط بازجویان و نیروهای امنیتی به خاطر افشاگریهایی که اخیرا در مورد وضعیت جسمی و روحی پدر دربندش کرده بود، تحت فشار قرار دارند.

یک منبع موثق اطلاع داد که دختر بزرگ ابطحی به دلیل ذکر این نکته در پایگاههای اطلاعرسانی مختلف، که به پدرش قرصهای آرامبخش قوی میدهند تا او را از حال عادی خارج کنند، توسط نیروهای امنیتی به شدت تهدید شده است و از او خواستهاند تا این مطالب را در اسرع وقت انکار کند و گفتهاند که در غیر این صورت، پدرش تحت فشار بیشتری قرار خواهد گرفت.

همچنین فخرالسادات محتشمیپور در وبلاگ شخصی خود تحت فشار بودن همسر و فرزندان ابطحی را تایید کرد و نوشت: خانواده ابطحی با حضور یک بازجوی بیادب و خشن که مدام همسر و فرزندان ابطحی را در مقابل وی تحقیر میکرد با عزیز دربندشان در اوین شام خوردند. شامی که بیشتر به شام نفرت و حسرت شبیه بود. او همچنین از تهدید دختر نوجوان ابطی از سوی بازجوی وی برای جلوگیری از تحرکات رسانهای خانواده به نفع پدرش خبر داده است.

گفت‌وگو با یکی از بازداشتی‌ها: اعدام‌های نمایشی، خودکشی زندانیان و خوابیدن روی آسفالت

 مصاحبه‌یی که در پیش رو دارید، با یکی از بازداشتی‌های دو ماه اخیر گرفته شده است. برای امنیت شخص مصاحبه شوند، نام و مشخصات وی نزد خبرگزاری هرانا محفوظ است.

نحوه‌ی بازداشت شما چه‌گونه بود؟

من ساعت 10 شب در یکی از خیاب‌ن‌های فرعی گیشا «کوی نصر» توسط نیروهای موتور سوار لباس شخصی و ضد شورش بازداشت  شدم و با ضرب به وسیله‌ی شوکر و باتوم به کلانتری 127 منتقل شدم.

همراه شما فرد دیگری نیز بازداشت شد؟

البته ، من در زمانی که بازداشت شدم به همراه بیش از 20 نفر به کلانتری منتقل شدم.

گفتید از ابتدای بازداشت مورد ضرب و شتم قرار گرفتید می‌توانید بیش‌تر توضیح دهید؟

بله از ثانیه‌یی که بازداشت شدیم نیروهای لباس شخصی با باتوم به ما حمله‌ور شدند و بدون این‌که دلیلی وجود داشته باشه ما را کتک می زدند. می‌گفتند شما آشوب‌گر هستید و موتورهای پلیس را به آتش کشیدید در حالی که حداقل من روح‌ام هم از این جریان اطلاع نداشت.

در تظاهرات شرکت کرده بودید؟

نه من فقط می‌خواستم عرض خیابان را طی کنم تا به منزل یکی از بسته‌گان‌ام بروم که بازداشت شدم و بیش از 25 روز را در بازداشت گذراندم. بدون دلیل و بی گناه.

 زمانی که بازداشت شدید با شما چه‌گونه برخورد شد؟

بعد از این‌که به کلانتری منتقل شدیم ما را به بازداشت‌گاه فرستادند و در اتاقی که ظرفیت 10  نفر را داشت بیش از 25نفر را نگه‌داری می‌کردند. ساعت 3 شب تمامی افراد را از بازداشت‌گاه بیرون آوردند و به حیاط بردند. با دست‌بند همه‌ی ما را، رو به دیوار کردند و شروع کردند به کتک زدن. سربازها هم ما را می‌زدند و در حین زدن شروع به فحاشی می‌کردند و می‌گفتند به خاطر شما سه شب است که نخوابیدیم و دائم در آماده‌باش هستیم.  به خاطر فشاری که در این چند روز بر آن‌ها وارد شده بود کنترل خودشان را از دست داده بودند تا می‌توانستند ما را کتک زدند. بعد از ضرب و شتم در حیاط کلانتری  حدود 1 شب کسی که با لباس شخصی بود و خودش را از پلیس امنیت معرفی می‌کرد شروع به بازجویی از من  و سایر افراد بازداشتی کرد و فقط یک سوال می‌پرسید چند موتور را به اتش کشیدی؟ وقتی جواب منفی می‌دادم و ابراز بی‌اطلاعی می‌کردم شروع به ضرب و شتم من می‌کرد و دود سیگارش را به صورت من هدایت می‌کرد. مرتب فحاشی می‌کرد و با الفاظ زشت من را تحقیر می‌کرد.  از من نام و محل تولد و مدرک تحصیلی‌ام را پرسید. آن شب را در بازداشت‌گاه کلانتری گذراندم.

روز بعد چه اتفاقی برای شما و سایرین رخ داد؟

 روز بعد به آگاهی شاپور منتقل شدیم و همه‌ی نفرات را به خط کردند و حدود یازده ساعت ما را روی آسفالت نشاندند به صورتی که کمرمان خم شده و سرهای‌مان روی زانو بود به حالتی که سر من با کمر نفر جلویی باید برخورد می‌کرد و هر کس که به بالا و یا طرفین را نگاه می‌کرد فورا با باتوم مورد ضرب و شتم قرار می‌گرفت و به سر و صورت‌اش می‌زدند. آن‌قدر با لگد به پاهای‌مان زدند که نمی‌توانستیم راه برویم و پاها‌ی‌ام کاملا کبود شده بود. تا ساعت 11 شب در حیاط اگاهی بر روی زمین نشسته بودیم. دراین مدت اصلا به ما آب و غذا ندادند. آن شب در حیاط آگاهی روی آسفالت خوابیدیم. فردای آن روز هم باز همین جریان اتفاق افتاد؛ از صبح تا ساعت یازده شب را بدون آب و غذا  سر کردیم  و ساعت 11 شب با چشمان بسته و دست بند به وسیله‌ی یک خودرو ون به پلیس امنیت منتقل شدیم.

در گاهی شاپور چند نفر بودید؟

بیش از 500 نفر بودیم اما در پلیس امنیت در حدود 60 نفر بودیم. در پلیس امنیت باز هم مورد ضرب و شتم قرار گرفتیم به طوری که  بینی من از دو ناحیه شکست. رفتار وحشیانیه‌یی با ما داشتند. در مدت این سه روز آن‌قدر کتک خورده بودم که دیگر درد را حس نمی‌کردم .

آیا  شما از حقوقی همچون تفهیم اتهام و حضور وکیل برخوردار بودید؟

به هیچ عنوان. ما فقط در این مدت با دست‌های بسته کتک می‌خوردیم بدون تفهیم اتهام. انگشت نگاری شدیم و از ما عکس‌برداری کردند و هر شش نفر را به یک سلول انفرادی در پلیس امنیت انتقال دادند. فردای آن شب، ساعت 4  باز هم به آگاهی شاپور منتقل شدیم در آن‌جا به تفکیک نفرات پرداختند. در جمع به همه اعلام کردند هر کس مصاحبه‌ی تلویزیونی انجام دهد و اعتراف کند که در تظاهرات‌ها حضور داشته و فریب خورده، پرونده‌ی وی را مختومه خواهند کرد. از میان افرادی که آن‌جا حضور داشتند، کسانی که تحصیل کرده بودند را بیش‌تر آزار می‌دادند.  معتادان و یا کسانی که جای چاقو و یا خال‌کوبی  روی صورت‌شان یا دست‌ها‌یشان بود را جمع کردند و برای مصاحبه بردند. در این میان 500 نفر بازداشتی جدید را هم که روز قبل دستگیر کرده بودند را به گوشه‌ی دیگر حیاط منتقل کرده بودند و با آن‌ها هم همان کاری را انجام می‌دادند که با ما در روزهای قبل انجام داده بودند .آن شب هم روی آسفالت آگاهی شاپور خوابیدیم .ساعت 3 شب از آگاهی شاپور با دست‌بند و چشم‌بند به زندان اوین منتقل شدیم. در هر اتاق 8 نفر جا داده شدیم. بعد از یک شب، به قرنطینه‌ی 1 زندان اوین منتقل شدیم و تقریبا یک هفته در آن‌جا بودیم. وضعیت کمی به‌تر شده بود و  دست‌رسی به حمام داشتیم. بعد از یک هفته ما را به قرنطینه‌ی 7 منتقل کردند.

آیا در ایام بازداشت در زندان اوین بازجویی و یا تفهیم اتهام شدید؟

بله در مدتی که در قرنطینه بودم 3 بار بازجویی شدم هر باز به مدت 6 ساعت. ابتدا بازجوی من بارها به  من می گفت که اعتراف کنم تا از این وضعیت رها شوم و او در پرونده به من کمک کند . کلیه‌ی تماس‌های تلفنی من را آورده بودند. تمامی پیام‌های کوتاه‌ام را پرینت گرفته بودند و از من می‌خواستند که با مشاهده‌ی عکس‌ها نفرات را شناسایی کنم. فشارهای روانی بسیار بالایی به من وارد می‌کرند و از من می‌خواستند که بنویسم و اعتراف کنم که به ماموران نیروی انتظامی حمله کردم و موتورهای آن‌ها را به آتش کشیدم اما هیچ کدام از این‌ها، واقعیت نداشت .

در زمان بازداشت آیا کسانی بودند که از لحاظ روحی شکسته بشوند و یا علیه خودشان اعتراف کنند؟

من از روند پرونده‌ی کسی اطلاعی نداشتم اما در میان بچه‌هایی که آن‌جا بودند چند نفری توجه من را جلب کردند، نه به لحاظ اعترافی بل‌که به لحاظ روحی. یکی از کسانی که بعد از ما به اوین آورده بودند، شب کنار من خواب بود (البته این را هم بگویم به علت جمعیت خارج از ظرفیت بازداشت‌گاه شب‌ها ما چسبیده به هم و روی یکی از شانه‌های‌مان می‌خوابیدیم). از شدت لرزش بدن‌اش من بیدار شدم و بیدارش کردم. جوان 18 ساله‌یی بود و در خواب از شدت ترس هذیان می‌گفت. وقتی دلیل ترس‌اش را جویا شدم به من گفت که بعد از بازداشت‌اش او را به پلیس امنیت منتقل کردند و چشم‌های او را بعد از ضرب و شتم بستند و برای اعتراف‌گیری از اون طناب دار را به گردن‌اش انداخته بودند و او  را بالای یک چهار پایه برده بودند و دایم تهدید می‌کردند که چهار پایه را می‌کشند و اعدام‌اش می‌کنن و جسدش را نابود می‌کنند. طوری که خانواده‌اش هم متوجه نشوند. چند باری هم به پایه‌های چهارپایه ضربه زده بودند و حسابی این جوان را ترسانده بودند. دو نفر هم دست به خودکشی زدند. یکی به دلیل این‌که یک‌سال  تلاش کرده بود و خود را برای کنکور آماده کرده بود اما در زمان کنکور خودش را به جای این‌که سر جلسه‌ی امتحان ببیند در زندان می‌دید و دیگری به دلیل این‌که خبردار شده بود مادرش به خاطر نداشتن خبر از فرزندش در ایامی که بازداشت شده بود، سکته کرده و یک نفر هم به خاطر مشکلات روحی خودش را حلق‌آویز کرد.

آیا از سرنوشت سه نفری که گفتید اطلاعی دارید؟

دو نفری که رگ‌های دست‌شان را زده بودند را به به‌داری منتقل کردند و فکر می‌کنم که مشکلی برای‌شان پیش نیامد. اما از نفر سوم خبری نداشتیم .

در زندان اوین با شما چه برخوردی صورت گرفت؟

وضعیت بسیار بد بود. رفتار تحقیرآمیز زندان‌بانان و سربازان زندان به علت افزایش تعداد بازداشت شده‌گان از یک طرف، کمبود نیرو برای سر و سامان دادن به وضع زندانیان، کمبود جا و نبود امکانات اولیه‌ی بهداشتی از طرف دیگر از مواردی بود که می‌شود به آن اشاره کرد .

آیا از سوی مجامع بین‌المللی و نهادهای حقوق بشر  با زندانیان دیداری انجام شد و اگر انجام شد بهبودی در وضعیت صورت گرفت‌؟

یک روز به ما گفتند که فردا قرار است نماینده‌گان سازمان ملل برای فیلم‌برداری به بازداشت‌گاه بیایند. همان روز به ما تیغ برای اصلاح دادند، اجازه دادند که تمامی افراد به حمام بروند و همان شب به بچه‌ها گفتند فردا اگر از وضعیت بد در دوران بازداشت  سوالی شد باید جواب‌های‌شان منفی باشد و از وضعیت زندان اعلام رضایت کامل کنند. نباید از شکنجه شدن صحبتی داشته باشند، اعتراض نکنند و اگر چنین اتفاقی بیافتد روند پرونده‌شان به حالت تعلیق در خواهد آمد و آزادی‌شان به تعویق خواهد افتاد. ما هم فقط در این فکر بودیم  که هر چه زودتر از این جهنم رهایی پیدا کنیم و سکوت کردیم.

زمانی را توضیح دهید که میگویید از طرف سازمان ملل برای بازدید از زندان آمدند

تنها روزی بود که لب‌خند بر لب زندان‌بان‌ها بود و با همه مهربانانه برخورد می‌کردند و همراه با غذای‌مان ماست پاستوریزه دادند. افراد سازمان ملل هم از بازداشت شده‌گان سوالاتی را در خصوص نحوه‌ی برخورد و شرایط زندان می‌پرسیدند که همه رضایت خودشان را اعلام می‌کردند از ما فیلم‌برداری کردند و رفتند .

در کل چند روز را در بازداشت بودید و چه اتهامی به شما نسبت دادند؟

من تقریبا 28 روز در بازداشت بودم و زمانی من را آزاد کردند که جایی از کبودی روی پاها و یا دست‌های‌ام نبود. فقط شکسته‌گی بینی‌ام بود که کبودی اطراف چشم‌های‌ام کمی از بین رفته بود. در نهایت با تودیع وثیقه و با اتهام شورش و تخریب اموال عمومی بدون هیچ‌گونه مدرکی تا روز دادگاه موقتا آزاد شدم.

منبع: مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران

سیدمحمدخاتمی: مدافع واقعى ما هستيم

سيد محمد خاتمى در ديدار اعضاى شوراى مرکزى مجمع نمايندگان ادوار مجلس شوراى اسلامى اعلام کرد: مدافع واقعى نظام جمهورى اسلامى ما هستيم نه آنها که در ماه هاى اخير نشان دادند که تيشه به ريشه اسلاميت و جمهوريت نظام مى زنند.

در اين ديدار که روز گذشته در دفتر کار رئيس جمهور سابق ايران، انجام شد، خاتمى تاکيد کرد: مقطع کنوني، مهمترين مقطع تاريخى در سده اخير است. خاتمى با ابراز نگرانى نسبت به برخوردهاى صورت گرفته با مردم در جريان حوادث اخير گفت: برخى کارهايى که اين روزها انجام مى شود با اصول قانونى و اوليه مغايرت دارد.

منبع: پارلمان نیوز

خبر مهم – آقای بروجردی می‌داند که تجاوز در زندان‌ها حقیقت دارد

یک منبع آگاه از تصریح یک جوان بازداشتی در زندان اوین به وقوع تجاوز در حضور بروجردی نماینده مجلس خبر داد.

این منبع که پس از گفت وگوی تلویزیون دیشب بروجردی با خبرنگار «موج سبز آزادی» گفت‌وگو می‌کرد، با اظهار تعجب شدید از اینکه آقای بروجردی در برابر دوربین‌های تلویزیون وقوع تجاوز در زندان‌ها را رد کرده، ماجرایی را که در زمان بازدید نمایندگان از زندان اوین اتفاق افتاده، فاش کرد.

وی گفت: در بازدید اخیر وی از زندان اوین، یکی از پسران بازداشت شده ادعا کرد که در زندان مورد تجاوز قرار گرفته و پس از انتقال وی به پزشکی قانونی، این ادعا مورد تإیید پزشکان نیز قرار گرفته است.

او از آقای بروجردی خواست صادقانه به رسانه‌ها بگوید که در زنان اوین چه چیزهایی شنیده است، و تاکید کرد که دیر یا زود این خبرها درز خواهند کرد و در آن صورت آقای بروجردی به عنوان یک نماینده، جوابی برای ملت نخواهند داشت.

خبرهایی از اوین – رمضان‌زاده خبر داد که چندین روز زیر سرم بوده‏است

«موج سبز آزادی» مطلع شده که دکتر عبدالله رمضان‌زاده در تماس با خانواده‌اش خبر داده که برای چندین روز زیر سرم بوده‏است.

به گزارش موج سبز آزادی، دکتر رمضان‌زاده در آخرین تماسش با منزل، به سختی صحبت می کرده و صدای بسیار ضعیفی داشته، و وقتی از وی پرسیده‌اند که ماجرا چیست،
او خبر داده که چند روز زیر سرُم بوده است!

بر اساس این گزارش، عبدالله رمضان‌زاده در پاسخ به خانواده‌اش که با نگرانی از علت این موضوع پرسیده‌اند، گفته است که: به خاطر یک بیماری ویروسی است.

گزارش «موج سبز آزادی» همچنین حاکی است خانواده‌ی رمضان‌زاده پس از این تماس، به شدت نگران اعتصاب غذا یا بدرفتاری با او هستند و از این رو به طور رسمی درخواست ملاقات با او را به دادستانی ارائه کرده‌اند.

تاملي در سخنان مصباح‌يزدي

در پاسخ به ادعای‏های فردی که شهید بهشتی از مدرسه حقانی اخراجش کرد

نویسنده: محمدتقي فاضل ميبدي
روز پنجشنبه 22 مردادماه، در برخي جرايد از قول آقاي مصباح‌يزدي آمده بود: «وقتي رياست‌جمهور حكم ولي‌فقيه را دريافت كرد اطاعت از او همچون اطاعت از خداست.» البته شاید جاي آن بود كه جرايد تمامي سخنان مصباح‌يزدي را انتشار مي‌دادند تا بهتر بتوان پيرامون آن سخن گفت، ولي چنين ادعايي كه اطاعت از رئيس‌جمهور، پس از تنفيذ رهبري، اطاعت از خداوند است، جاي تاملات زيادي، چه از جهت سياسي و چه از جهت علمي دارد. این عضو شورای مرکزی مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه و استاد دانشگاه مفید قم در ادامه می‏نویسد:

1- علامه‌طباطبايي در تفسير آيه 59 سوره نساء مي‌گويد: اطاعت از اولي‌الامر واجب است؛ اين وجوب قاعدتا عقلي است و نه شرعي زيرا اصل اطاعت ارشاد به حكم عقل است؛ به نظر ايشان اطلاق اين آيه با سخن پيامبر(ص) مقيد مي‌شود كه فرمود: «لا طاعه المخلوق في معصيه الخالق» يعني اگر حاكمي در دوران زمامداري گناهي مرتكب شد، وجوب اطاعت به حرمت تبديل مي‌شود. از منظر اسلام بزرگترين گناه حاكمان نقض عهدي است كه هنگام بيعت، يعني راي با مردم بسته‌اند. در اين روزگار تشخيص اين بدعهدي و نقض پيمان برعهده خبرگان جامعه و احزاب است. قاعده دموكراسي چنين است كه حاكمان پيمان‌شكن را با آراي مردم بايد كنار گذاشت.

2- چرا آقاي مصباح و همفكرانشان همواره حكومت را به خداوند وصل مي‌كنند و از اين سو آراي مردم را كه آراي جماعت است از سوي خداوند نمي‌دانند. به عبارت ديگر چرا هميشه از تكليف مردم در امر اطاعت از رهبران سخن گفته مي‌شود ولي از حق مردم در برابر حاكمان سخني در ميان نيست.

آيا حاكم ديني تكليف اطاعت از خواسته‌هاي مردم را ندارد؟ آيا حاكم ديني در برابر مردم مسوول نيست؟ آيا اطاعت رئيس‌جمهور از مردم و توجه به آراي آدميان اطاعت از خداوند نيست؟ چرا اطاعت از خداوند در امر حكومت و سياست يكسويه است؟ اگر دست خداوند در امر حكومت در ميان است اين آحاد مردم هستند كه خلق خدا و نمايندگان خدايند. چرا از فرمايش امام‌علي‌(ع) فاصله مي‌گيريم كه فرمود: خداوند براي من به موجب اينكه حكمران شما هستم حقي بر شما قرار داده و براي شما مردم نيز بر من همان اندازه حق است كه از من بر شما. (خطبه 214) چرا سخن جاودان پيامبر(ص) در ادبيات سياسي ما نمي‌درخشد كه فرمود: «كلكم راع و كلكم مسوول؛ فالامام راع و هو مسوول…» يعني هركدام از شما نگهبان و مسووليد. حاكمان و رهبران نگهبان و مسوول مردم هستند.

به تعبير زيباي سعدي؛
گوسفند از براي چوپان نيست
بلكه چوپان براي خدمت اوست

البته تعبير چوپان و گوسفند كه برگرفته از راعي و رعيت است در اين روزگار معنايي ندارد. مهم اين است كه اگر ميان حاكم و مردم يكي براي ديگري است. اين حاكمان هستند كه براي توده‌هاي مردم مي‌باشند و نه توده مردم براي حكمرانان، يعني اين حكومت و رهبران جامعه هستند كه همواره بايد پاسخگو باشند. در هيچ جامعه‌اي قابل تصور نيست كه ادعا شود: مردم در برابر حكومت مسوولند و حاكمان تنها در برابر خداوند؛ چون برگزيدگان خداوندند. در بخش ديگر سخن آقاي مصباح چنين آمده است: «همه مردم از هر قشر و سني كه باشند نسبت به رهبر مسووليت دارند و بايد در حد توان خود حمايت كنند.»

البته اين سخن صوابي است اما چرا اين مسووليت يكسويه مطرح مي‌شود؟ آقاي مصباح نيك مي‌داند كه مهم‌ترين شاخصه دموكراسي و مردم‌سالاري همين است كه حق حاكميت به‌عنوان يك حق ذاتي و الهي از فرد گرفته و به مردم واگذار شده و در قانون‌اساسي جمهوري‌اسلامي بر اين حق تصريح شده. «اصل 56» اگر مبناي آقاي مصباح بر اينكه در فلسفه سياسي شيعي فقيه نايب عام امام‌زمان است و معصومان منصوب خداوندند، پس فقها در ولايت منصوب خداوند؛ اعتبار علمي و شرعي ندارد، زيرا نمي‌توان با يك روايت توقيعي يك اصل كلي كلامي را ثابت كرد و حق حاكميت بر سرنوشت انسان‌ها را از بالا به يك فرد داد. بايد گفت حق حاكميت از بالا نظري است كه در قرون وسطي بيان متكلمين مسيحي مطرح بود و اين حق را در انحصار ارباب كليسا مي‌دانستند و آنان را برگزيدگان خداوند. بايد گفت طرح مساله حق حاكميت به شيوه‌اي كه امثال آقاي مصباح مطرح مي‌كنند، ممكن است همان خطري را در پي داشته باشد كه در نهضت عصر روشنفكري عليه كليساها داشت. به تعبير شهيدمطهري: «از نظر روان‌شناسي مذهبي، يكي از موجبات عقبگرد مذهبي اين است كه اولياي مذهب ميان مذهب و يك نياز طبيعي، تضاد برقرار كنند، مخصوصا هنگامي كه آن نياز در سطح افكارعمومي ظاهر شود. درست در مرحله‌اي كه استبدادها و اختناق‌ها در اروپا به اوج خود رسيده بود و مردم تشنه اين انديشه بودند كه حق حاكميت از آن مردم است؛ كليسا يا طرفداران كليسا يا با اتكا به افكار كليسا، اين فكر عرضه شد كه مردم در زمينه حكومت، فقط تكليف و وظيفه دارند نه حق. همين كافي بود كه تشنگان آزادي و دموكراسي و حكومت را بر ضد كليسا، بلكه بر ضد دين و خدا به‌طور كلي برانگيزد… در اين فلسفه‌ها مسووليت در مقابل خداوند موجب سلب مسووليت در مقابل مردم فرض شده است. مكلف بودن در برابر خداوند كافي دانسته شده است براي اينكه مردم هيچ حقي نداشته باشند.

«عدالت همان باشد كه حكمران انجام مي‌دهد و ظلم براي او مفهوم و معني نداشته باشد، به عبارت ديگر، حق‌الله موجب سقوط حق‌الناس فرض شده است…»
شهيدمطهري/‌سيري در نهج‌البلاغه، ص 123

كاش نظريه‌پردازان حكومت از بالا تاريخ فلسفه‌هاي سياسي را همانند استاد شهيدمطهري مي‌دانستند و اين تئوري محكوم را دگر‌بار مطرح نمي‌كردند. اطاعت از رئيس‌جمهور را دركنار اطاعت از خدا گذاشتن و دستورات اجرايي را قدسي كردن و تنفيذ مقام‌رهبري را لاهوتي كردن، جز شكست مقدسات مذهب نتيجه‌اي در پي ندارد، زيرا در اين روش، عملا‌، دين همواره بايد از سياست پيروي كند كه سرانجام آن ابزاري كردن دين خواهد بود. اگر دين ابزار و توجيه‌گر شد و هر حركتي از ناحيه حاكمان، خدايي و شرعي تلقي گشت، آنگاه چيزي به نام اخلاق در ميان نخواهد بود و پاي استبداد مطلق محكم‌تر خواهد شد. اگر عالمان دين در ادبيات سياسي خود به‌گونه‌اي سخن بگويند كه حاكمان را بيشتر در برابر مردم مسوول جلوه دهند، اين ديني‌تر خواهد بود تا اينكه اطاعت از رئيس‌جمهور را اطاعت از خدا تلقي كنيم. نبايد در كنار اعتقاد به خدا و دين، پذيرش حكومت مطلقه فرد برآيد و در تئوري اسلام و فلسفه سياسي شيعي چنين نيست. به قول شهيدمطهري:

«از نظر فلسفه اجتماعي نه‌تنها اعتقاد به خدا پذيرش حكومت مطلقه افراد نيست و حاكم در مقابل مردم مسووليت دارد، بلكه از نظر اين فلسفه، تنها اعتقاد به خداست كه حاكم را در مقابل اجتماع مسوول مي‌سازد و افراد را ذي‌حق مي‌كند و استيفاي حقوق را يك وظيفه لازم شرعي معرفي مي‌كند… در نوشته‌هاي خود تصريح كرده‌ام كه… هر مقام غير معصومي كه در وضع غيرقابل ا نتقاد قرار گيرد هم براي خودش خطر است و هم براي اسلام.»
انديشه سياسي آيت‌الله مطهري، ص‌ 189

در پايان از اين سوال مي‌گذرم كه چرا‌آقاي مصباح مبناي خود را در زمان روساي‌جمهور پيشين به ميان نياورد و چرا در اين دوران اطاعت از رئيس‌جمهور، اطاعت از خداوند تلقي شد؟

منبع: پایگاه اینترنتی حزب اعتمادملی

به یاد نوید مجاهد که حقی بر گردن ما دارد

پوپر در سخنرانی بدیعی در باب فیمینیسم و حقوق زنان، به تاثیر شگرفی که اختراعاتی نظیر اجاق خوراک‌پزی بر این جنبش گذاشته است می‌پردازد. از نظر او حقی که مخترع اجاق خوراک‌پزی بر رهایی و پیشرفت اجتماعی زنان داشته است اگر از نقش نظریه‌پردازان و مبارزان این جنبش بیشتر نباشد کمتر نیست. واقعا اگر قرار بود زنان –که در همه جای جهان بیشتر از مردان به کار خانه می‌پردازند- برای پختن هر غذا روی اجاق‌های هیزمی وقت زیادی را صرف می‌کردند فرصت کافی برای ارتقای علمی و فرهنگی و در نتیجه بیداری و احقاق حقوق خود داشتند؟

متن این سخنرانی جالب که البته عمیق‌تر و تحلیلی‌تر از این چند خط است را می‌توانید در کتاب «زندگی سراسر حل مساله‌است» بخوانید. اما دلیلی که من به آن اشاره کردم، ادای احترام به دوستی نازنین و تازه درگذشته به نام نوید مجاهد است.
نوید مرد جوانی بود از یزد با بیماری حرکتی شدیدی شبیه به ام‌اس. او در این سرزمین گل و بلبل مثل تمام معلولان و جانبازان نمی‌توانست به راحتی از منزل بیرون بیاید. آنهایی که فقط از پا افتاده‌اند و روی ویلچر هستند برای بیرون آمدن با هزار مشکل مواجهند چه رسد به کسی که بیشتر اعضای بدنش بی‌حرکت و تقریبا به حالت درازکشیده باشد.

به همین خاطر آن نازنین نتوانسته بود تا دوره‌ی راهنمایی بیشتر درس بخواند. اما نبوغ داشت و در برنامه‌نویسی تحت وب عالی بود کارش. تقریبا هیچ کاری نبود در برنامه‌ی موویبل تایپ که او نتواند انجامش دهد. ASP و .NET را آنقدر مسلط بود که هم برنامه‌ی صفرکیلومتر می نوشت و هم برنامه‌های ناقص دیگران را وصله پینه می‌کرد. با آژاکس هم آشنا بود و البته از جاوا اسکریپ هم سر درمی‌آورد. این‌ها در حالیست که او بجز اینترنت تقریبا به هیچ چیز دیگری دسترسی نداشت و در مقابل هزار تا هزارتا مهندس نرم‌افزار دانشگاه رفته داریم که یک برنامه‌ی کوچک را هم نمی توانند روی وب به سرانجام برسانند.

اما نبوغ و پشتکار این پسر شهرستانی باورنکردنی بود. او جزو اولین کسانی بود که به صورت رایگان بر روی وب شروع به آموزش کسانی کرد که دوست داشتند با استفاده از موویبل تایپ برای خودشان به صورت مجزا وب‌لاگ بزنند. بسیاری از افراد ساخت یا بهبود وبلاگشان را مدیون او هستند. یکی‌اش خود من. آن گفته‌ی پوپر را از این جهت بود که آوردم. نوید و امثال او حق بزرگی بر جنبش‌های آزادی‌خواهانه ای که در وبلاگستان و حتی کل جامعه شکل می‌گیرد دارند.

علاوه بر اینها نوید یکی از فعالان بزرگ و جاویدان در عرصه‌ی حقوق معلولان است. او با صرف وقت و حتی هزینه‌ی شخصی سایت special.ir را راه انداخت و صدها معلول ایرانی را تشویق کرد که به‌طور رایگان بر روی این سایت تخصصی و یا سایت‌های عمومی وبلاگ بنویسند. او این کار را زمانی شروع کرد که اصولا مفهوم وبلاگ درایران برای همه تازه و بکر بود. به خاطر تلاش‌های او بود که معلولان بسیاری که اکنون در وبلاگستان فعال هستند، به جای آنکه زانوی غم بغل بگیرند و با افسردگی در انتظار تقدیر مقدر بنشینند سال‌هاست از خودشان، از مشکلاتشان، از زندگی‌شان می نویسند. او به تک‌تک دوستان و همدردان وبی‌اش سرکشی می‌کرد و خواسته‌های شخصی بسیاری از آنها بر روی وبلاگشان اعمال می‌کرد. به آنها امید می‌داد.

او یک فعال اجتماعی به تمام معنا بود. آدمی که نه فقط از پا ننشست بلکه دست بسیاری را هم گرفت و بلند کرد. به نظرم جا داشت و دارد که نه فقط در وبلاگستان بلکه در سایر رسانه‌ها هم از نوید و کارهای بزرگی که کرد یاد شود. کار بزرگ چیست؟ جز این است که یک نفر با کمبود کامل امکانات، بدون هیچ چشمداشتی، بیشترین کمک را به دیگران بکند؟ آن هم در عرصه‌ای که مظلومترین است؟ اصلا وجود این انسان نماد امید و تلاش و حرکت بود.

او سه شنبه مرده است و من امروز خبردار شدم. مرگش چندان ناگهانی نبوده، یعنی بیماری هی پیشرفت کرده تا از پاانداخته‌اش. اما شما باور می‌کنید ما تا روز یکشنبه داشتیم روی یک پروژه‌ی نرم افزاری کار می‌کردیم؟ باور می کنید تا آن روز او روزی هشت ساعت تمام (حداقل) آن‌لاین بود و بیشتر وقتش به تکمیل نرم‌افزاری که قرارش را گذاشته بودیم می‌گذراند؟

می‌خواهم این نوشته رنگ و بوی احساسات مرا نگیرد مبادا بر یادکرد کارهای بزرگی که نوید کرد و حق بزرگی که مستقیم و غیر مستقیم بر گردن ما و اجتماع ما دارد اثر بگذارد. ولی قلبم جریحه‌دار شده. سه سال است که من هر روز یا هر هفته با چت کرده‌ام. چند کار را با هم به سرانجام رساندیم و من هیچ‌وقت کوچکترین کج‌خلقی‌ای از این آدم ندیدم. با آن وضع روحی و عصبی‌ای که داشت، نهایت عکس العملش در برابر من که همیشه در حین کار کج‌خلق و سختگیر هستم این بود که چت نمی کرد. و البته اغلب اوقات مشخص می‌شد که حال جسمی و روحی او خوب نبوده و بعدا عذرخواهی می کرد. خیلی مودب بود. خیلی. اصلا انگار از نسلی دیگر بود.

باهوش بود و نکته را می‌گرفت. احساس می‌کردم تنها برنامه‌نویسی بود که می‌فهمید من چه می گویم و چه می‌خواهم و اغلب با سرعت زیاد و هزینه‌ی کم، کاری که می‌خواستم را انجام می‌داد. خیلی وقت‌ها هم پولی نگرفت. مثلا برای نسخه‌ی اولیه آی‌طنز یا ارتقا همین وبلاگ.

کلافه‌ام. فقط در طول یکسال گذشته، علاوه بر این مصائب ملی عمومی که همگی دیده‌ایم؛ مرگ دوستم را با خبر شدم آن هم در چه وضعیتی؟ اس‌ام اسی از او به دستم رسید که از همه دوستان برای شرکت در سالمرگ برادرش سپاسگزاری کرده‌بود؛ اما زیرش نام خواهرش بود! تماس گرفتم و خشکم زد. دوستم یک سال بود که مرده بود و من بی‌خبر بودم… منوچهر احترامی مُرد و آنهم در حالیکه من به دیدنش عادت کرده بودم. در حالی که هر هفته برای کتاب کردن بیوگرافی‌اش به خانه‌اش می‌رفتم و عصر همان روزی که درگذشت هم می خواستم به خانه‌اش بروم. همین چند ماه پیش هم جوان دیگری با مرگش حالم را دگرگون کرد. او را از روی وب پیدا کرده بودم. از اراک بود؛ مبلغ مناسبی می‌گرفت و فایل فلش می‌ساخت. او را هم تحسین می‌کردم که چطور از همان مهارت نسبتا عادی‌اش؛ با پشتکار و خوش‌قولی پول درمی‌آورد و کار امثال منی را راه می اندازد. هربار باهاش چت می‌کردم. این بار چند روزی آنلاین نشد. تماس گرفتم با موبالش و برادرش گفت مرده است!

بگذریم… قرارم بود موضوع شخصی نشود. باید به جای این حرف‌ها از همه‌ی کسانی که دستشان به جایی می‌رسد بخواهم بیایید برای به یاد ماندن نوید مجاهد، یکی از معماران وبلاگستان، یکی از فعالان معلولان، یک نابغه‌ی جوان و یکی از معدود -معدود- آدم‌هایی که تا یک روزمانده به مرگش کار می‌کرد و درست کار می‌کرد، کاری کنیم. مجسمه‌ای، برنامه‌ای، گزارشی، یادبودی چیزی.

قرار بود برنامه‌ای که با نوید مدت‌ها رویش کار می‌کردیم بر روی سایتی که برای آن قراداد بسته‌بودیم «همین امروز» آپلود شود. سری زدم و دیدم هیچی نگذاشته. همه‌ی برنامه الان روی کامپیوتر شخصی او در یزد است و بعید است من هم دل و دماغ و رو و رحیه‌ی آن را داشته باشم که از خانواده‌اش سراغ بگیرم. یاد منوچهر احترامی به خیر. آخرین بار که به خانه‌اش رفتم، با هزار اصرار کمی سوپ برایش بردم چون سرماخورده بود. وقتی خواستم بروم، دم ماشین یاد قابلمه افتاد. خواست برود بیاورد که گفتم دفعه بعد. چند بار اصرار کرد که شسته و آماده است و بگذار بروم بیاورم و هر بار من گفتم مگر این بار آخر است که همدیگر را می‌بینیم؟!

حالا چیزهایی از من در خانه‌ای در شهرک نیروی هوایی تهران و در یزد مانده‌است. آن‌ها تکه‌هایی از قبلم هستند که اگر هر ماه نشکند انگار کار خدا لنگ می‌ماند…
آه… باز هم که نوشته احساساتی شد. قرارم بود که فقط از نوید بنویسم. کمترین کاری که از دستم برمی‌آید. برای نوید مجاهد. بلاگر مژده و مدیر اسپیشیال و برنامه‌نویس دلسوز آی طنز و دوست و حامی و راهنمای صد‌ها بلاگر دیگر. کسی که آدرس ایمیلش weblog@gmail.com بود و تا آخرین روز حیاتش بر روی آیکنش در فیس بوک و جی تاک نوشته بود ?Where is my vote

یک همچو آدم فعالی بود آن بیمار مبتلا به ام اس پیشرفته در کنج اتاقی در شهر یزد با آن اسم بامسمایش: نوید مجاهد.

منبع: باران در دهان نیمه باز

تصویر اعلامیه انصار حزب الله برای تجمع جلوی روزنامه اعتماد

آمادگی اروپا برای اعمال تحریمهای سخت تر علیه ایران

به گزارش هفته نامه اشپیگل، آمادگی دولت آلمان و دیگر اعضای اتحادیه اروپا برای اعمال تحریمهای بیشتر و سخت تر علیه ایران به خاطر برنامه ی اتمیاش افزایش یافته است.

در گزارش اشپیگل که روز دوشنبه آتی (۱۷ اوت/ ۲۶ مرداد) منتشر خواهد شد، آمده است، رایزنیهائی در مورد توقف صادرات بنزین به ایران صورت گرفته است. همچنین ایجاد محدودیتهائی در استفاده از راههای آبی و هوائی نیز مد نظر هستند.

به گزارش اشپیگل یکی از ابزارهای ایجاد چنین محدودیتهائی عدم اجازه ورود کشتیهای ایرانی به بندرهای اتحادیه اروپا و فرود هواپیماهای ایرانی در فرودگاههای کشورهای عضو این اتحادیه است.

یک سخنگوی وزارت خارجه آلمان حاضر نشد در مورد گزارش هفتهنامه اشپیگل اظهارنظر کند. این سخنگو گفت: «پیشنهاد مذاکره از سوی باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا کماکان به قوت خود باقی است. از ایران خواسته شده برنامه اتمیاش را شفاف کند. در غیر این صورت جامعه جهانی به اقدامات دیگری دست خواهد زد. اما حالا زود است در مورد این اقدامات صحبت شود».

بنا به گزارش اشپیگل، دولت آلمان میخواهد نخست تلاش کند در چارچوب شورای امنیت و با مشارکت قدرتهای صاحب حق وتو همچون روسیه و چین تحریمهای جدید را وضع کند.

بهنظر دیپلماتهای آلمانی در صورت لزوم، آمریکا و اتحادیه اروپا میتوانند تحریمهای سختتری را علیه ایران اعمال کنند. به گزارش اشپیگل در صورت عدم پاسخ مثبت محمود احمدی نژاد رئیس جمهور ایران به پیشنهادهای غرب، این تحریمها میتوانند به هنگام اجلاس عمومی سازمان ملل متحد در اواخر ماه سپتامبر آتی به اجرا گذاشته شوند.

همچنین پیشنهاد شده است در این اجلاس سران کشورهای گروه پنج به اضافه یک نشست مشترکی داشته باشند. این گروه متشکل از پنچ عضو دائمی آمریکا، روسیه، چین، فرانسه، بریتانیا به اضافه آلمان است.

در ماه جولای و در جریان نشست سران هشت کشور صنعتی در شهر لاآکویلای ایتالیا، از ایران خواسته شد بر سر میز مذاکره بازگردد. رهبران کشورهای صنعتی حاضر شدند به مذاکره بر سر مناقشه اتمی با ایران شانس دیگری تا ماه سپتامبر داده شود. نیکلا سازکوزی رئیس جمهور فرانسه در پایان این دیدار گفت: اگر تا آن زمان پیشرفتی حاصل نشود، «مجبور به تصمیم گیری هستیم».

حسن قشقاوی سخنگوی وزارت خارجه جمهوری اسلامی در پاسخ به این خواست گفته بود: «ما مخالف مذاکره نیستیم، اما ما به قدرتهای جهانی اجازه نمیدهیم ما را با تعیین ضربالاجل تحت فشار قرار دهند».

آمریکا، اسرائیل و دیگر کشورهای غربی ظن آن را دارند که ایران زیر پوشش پروژهی برق اتمی خود، اهداف نظامی را دنبال میکند. از این رو این کشورها مصرانه از ایران خواستهاند که با عمل به قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل متحد، غنیسازی اورانیوم را که کاربرد دوگانهی نظامی و غیرنظامی دارد، متوقف کند.

ایران بارها این موضوع را رد و تأکید کرده است که برنامه هستهای خود را صرفاً در چارچوب مقاصد صلحآمیز دنبال میکند.

منبع: دویچه وله

اقدس خانوم، شما دیگه لطفا خفه!

حتما همتون اقدس خانوم رو می شناسید، همسایه ی دیوار به دیوار ماست. سابقه اش هم برای همه ی اهالی محل روشنه، برادرزاده ی شوهرش با یکی از فرماندهان بسیج رفیقه، این فرمانده ی بسیج از اون نامردهای روزگار است که تا حالا زندگی خیلی ها رو نابود کرده، حالا با این سابقه ی ننگین اون فرمانده ی بسیج، اقدس خانوم به خودش جرات میده که برای جنبش سبز نسخه بپیچه.

این خانوم دیروز در جمع زنان محل کلی راهکار برای جنبش سبز ارائه داده و گفته مردم برای پیروزی در این جنبش بایستی چنین و چنان کنند.

خواستم بگم اقدس خانوم شما که برادرزاده ی شوهرت با اون فرمانده ی بسیج حشر و نشر داره حق نداری واسه جنبش راهکار ارائه بدی، شما وایسا کنار، مردم خودشون می دونن چیکار بکنن.

منبع: گامرون

داستان شیخ سپید پوش و سید سبز پوش

سید و شیخ از آن داستان هایست که تاریخ در آینده ای نزدیک به کرات از جان شیفتگی هایشان خواهد گفت داستان دو رقیبی که چنان یار یکدگر شدند که نمی شود تمییزشان داد و اطرافیان با این سوال مواجه می شوند “سید، شیخ است یا شیخ، سید؟” آری این سرنوشت مردانیست که اهل نبردند و گر روزی در خفا گنهی کرده باشند زمانه امانشان می دهد تا تعمید یابند. داستان شیخ و سید هم همین است دو سیاست مداری که نه آنقدر از خود گذشته بودند که در تمجیدشان نثری روان کنیم و نه آنقدر آزادی خواه که حیران مطلوبشان شویم. اما کارنامه شان نیز آنقدر تیره نبود که در مذمتشان نویسیم. چه گر منصفانه به نقدشان می نشستیم چیزی جز رد انسانیت در تکه تکه زندگیشان نمی دیدیم.گنه را همه کرده ایم بد اینست که گنه دیگران را یکجا بر دوش دیگری اندازیم.داستان سید و شیخ هم همینست گنه نکرده را بر دوش کشیدند………سال ها……سال های سال.

کار این دو رقیب قدیمی از دوستی گذشته است یکی شده اند بی تعارف،اگر تفاوت ظاهریشان نبود نمی شد تمییزشان داد به یقیین. گرچه شیخ اصلاحات بی پروایی کلامش را هیچ مردی از جمهوری اسلامی نتوانسته تکرار کند وهمه کمان های رقیب را به سمت خویش نگاه داشته و ابایی ندارد از سینه سپر کردن، تیر خوردن ، جان دادن اما سید سبز پوش در خفا به آرامشی دست یافته تا رتق و فتقی کند کارهای مانده را.صد البته کلامشان از دوسو است دوسو در یک ره.

کلام را باید آهنگین کرد تا بر دوش کشد بار مردان جان شیفته را و گرنه نثر سکته می کند مابین ره، در ستایش بزرگ بازی کردن، در ستایش مردی به خرج دادن، در ستایش آن دو پیری که دست قول دادند، آری قول،قول رسم بزرگان است،بزرگی کرده اند تا کنون و زین پس نیز…..

نثر آهنگین از من نیست از شور مردانیست که رسم انسانیت به جا آورده اند. می دانم هر چه شود روزی داستان سید و شیخ را کتابی خواهم کرد.”سیاستمردی” هایشان را تمجید و رسم وفایشان را سرود.می آیی با هم بخوانیم روزی؟

منبع: به همین سادگی

می خواهم اسم دخترم را ترانه موسوی بگذارم!!!؟

یه خبر دیدم که قبل از اینکه براتون اینجا نقل کنم از هیجان، اول مطلب خودمو میگم. 

ترانه موسوی رو که می شناسید

این چهارمیشونه تازه از ثبت احوال شناسنامه گرفته یعنی بعد از خبر صدا وسیما !
سه تا بودن شدن چهار تا زیاد مهم نیست ولی یه مسئله ای که هست، اینه که می خوام اسم دخترمو ترانه موسوی بزارم
چرا چون:
اولا: بهیچ وجه شهید یا کشته یا .. نمیشه
ثانیا: یا میره پاریس یا میره کانادا یا حد اقل  نوازنده خوبی میشه
بعدشم: این اسم خیلی کمیابه پس ارزش داره، الان گل باقالی مملی خانی هم تو ایران بیش از چهارتا پیدا میشه چه رسد به ترانه موسوی اسمی به این قشنگی. پس باید اسم دخترمو بذارم ترانه موسوی بعدشم این اسمو انحصاریش کنم چون مردم حالا که این اسم رو یاد گرفتن ممکنه همشون بخوان رو بچه هاشون همین اسم روبذارن گفتم ها من با هر گونه دوز و کلکی هم برخورد می کنم یهو الکی 600، 700، نفر فقط از تهران، پانشن بیان بگن ما قبلا ترانه موسوی بوده ایم. همین چهارتا فقط هستن اونم تو کل ایران این آخری هم امروز وقتی که می خواست کنسرت برگزار کنه التماس کرد قبول کنیم اسمش اینه.

بگذریم ولی…

فقط یه موانعی هست مثلا اینکه من نه سیدم نه موسوی! حالا سیادتش رو مثل احمدی نژاد یه کاریش میکنم ولی یکی بگه چه جوری میشه موسویش رو …

آهان راستی یک رو مشناسم سریع فامیلیایی مثل سبورچیان درشکه چیان ، و.. را تبدیل به احمدی نژاد ، تازه مسلمانزاده و … میکنه ، میگیم فامیلی مارا هم تبدیل به موسوی کنه

بهرحال ارزشش رو داره شما چی میگید؟

پایگاه خبری تحلیلی فانگار:

ترانه موسوی چهارم هم پیدا شد!

 
وجود ترانه موسوی در گروه موسیقی ارکیده ، دلیل قانونی برای اثبات ادعای قتل یکی از بازداشت شدگان نیست ولی دلیل موجهی است که میزان اعتماد مردم به اظهارات مسوولان را کمرنگ تر کند!
 
عصرایران – ترانه موسوی که طبق اعلام مسوولان ، وجود خارجی ندارد ، طبق برنامه اعلام شده در پایگاه اطلاع رسانی بنیاد رودکی ، امروز و فردا در تالار وحدت ، به همراه گروه موسیقی ارکیده ، نوازندگی می کند! 

در خبر سایت بنیاد رودکی آمده است:  گروه” ارکیده” به سرپرستی و خوانندگی ارکیده حاجی وندی 21 لغایت 23 مرداد ، ساعت 17 (ویژه بانوان ) در تالار وحدت به اجرای برنامه پرداخته و نهمین سالگرد تاسیس این گروه را جشن خواهند گرفت … هنرمندانی که در این گروه حضور خواهند داشت عبارتند از : ارکیده حاجی وندی سرپرست ، خواننده و نوازنده سنتور ، مونیکا لران نوازنده ویلن ، ساره عظیمی نوازنده گیتار ، پریسا جدی نوازنده وی درامز ، مریم نیک بین نوازنده پیانو و کیبورد ، ارغوان حاجی وندی نوازنده گیتار باس و همخوان ، ارمغان حاجی وندی نوازنده پرکاشن و همخوان ، دنیا حاجی وندی نوازنده ویلن آلتو و همخوان ، آذین ملک زاده نوازنده کمانچه ، ترانه موسوی نوازنده ابوا ، نرگس تقی پور نوازنده فرنچ هورن.

یادآور می شود بعد از انتشار اخباری مربوط به فردی به نام ترانه موسوی و ادعاهایی درباره این که وی در جریان ناآرامی های اخیر بازداشت شده و به قتل رسیده است ، جانشین نیروی انتظامی گفته بود: پس از مطرح شدن نام ترانه موسوی، حساس شدیم و پیگیری‌های لازم را انجام دادیم. طبق آمار سازمان ثبت احوال متوجه شدیم تنها 3 نفر با نام ترانه موسوی در کشور هستند‌ که یکی 2 ساله، دیگری چندین سال در خارج از کشور است و نفر سوم هم سال‌هاست که فوت کرده است.

حالا با توجه به این که ترانه موسوی ، در گروه ارکیده در همین تهران ، نوازنده “ابوا”ست که نه 2 ساله است و نه در خارج کشور زندگی می کند و نه فوت کرده است ، این سوال پیش می آید که آیا بانک اطلاعات جمعیتی کشور ، فشل و ناقص است یا آن که مسوولان انتظامی دچار خطا شده اند و یا اینکه… ؟!

به هر حال ، وجود ترانه موسوی در گروه موسیقی ارکیده ، دلیل قانونی برای اثبات ادعای قتل یکی از بازداشت شدگان نیست ولی دلیل موجهی است که میزان اعتماد مردم به اظهارات مسوولان را کمرنگ تر کند ، درست مانند بسیاری دیگر از ادعاها ، توجیهات و وعده های آنان.

 

منبع: بغض گلوبندک

جناب احمدی نژاد! دعوت نامه ات به دستمان رسید.

اینجا نیویورک است و من مسافر چند روزه ینگه دنیا. حالا هزاری هم کیهان و شریعتمداران بی شرم و شرع اش بنویسند که ما گریخته ایم و به جاسوسی و براندازی دل بسته ایم، خیال همه راحت که همانند همه سفرهای پیشین ام به خانه بر می گردم و در کنار باقی همکارانم پای هر دادگاه و زندانی هم ایستاده ام. چون دیگر عادی شده است شنیدن اتهاماتی که مدرکی برای اثباتش نیست و برای همین به سیاست ایجاد رعب و وحشت روی می آورند.

این سومین بار است که از کشور خارج می شوم اما سیزدهمین بار است که کیهان مرا از خانه گریخته و متواری و جاسوس و برانداز می خواند و خط و نشان برای بازگشتم می کشد. ولی هر بار به ایران بازگشتم و دست دادگاه و بازجویان را هم خالی از ادعاهای چاپ شده شان دیده ام. هر بار برای این حقیر که سهم خردی در مقایسه با همکاران پیشکسوتم.

در مطبوعات ایران دارم ستون ویژه در نظر می گیرند و قصه بافی می کنند تا بترسانند و رای ام را برای بازگشت عوض کنند. اما چه خیال باطلی. سالهاست که در نشریات به تعبیر حضرات، زنجیره ای کار کرده ام و خوب یاد گرفته ام که کجا ها پا نگذارم تا به گاه بازگشت پای ام را قلم نکنند. برخلاف ادعای توهم آلودشان نه با بی بی سی، نه با دویچه وله و نه با رادیوی زمانه کار کرده ام. نوشتن در «روز» نیز جرم نیست.

این مقدمه را نوشتم تا بگویم از این پس مسافر دیار غربت ام و مثل باقی مسافران ایرانی خارج از کشور هستم که دور از ایران، دل شان بیشتر از صاحبخانه های خیالی برای آبادی ایران می تپد. احساس مسولیت و دغدغه هایی که اینجا به عنوان یک روزنامه نگار در چشم های تک تک مسافران ایرانی دیده ام قابل قیاس با چشم های هیز آنانی نیست که در خانه به همخانه تعرض می کنند و سپس از اینکه صدای تجاوزشان را جهان شنیده است هیچ شرمی برای حضور در عرصه های جهانی نمی کنند و برای ساکت کردن صدای تجاوزشدگان هم برنامه ریزی می کنند. جرات برگزاری جشن در خیابان های شهر را ندارند و فاصله پاستور تا بهارستان را با هلی کوپتر طی می کنند اما برای سفر به دور دنیا خیال پردازی می کنند. اینجا ایرانیان با چشم های خودشان دیده اند که مردم آمریکا با چه ابهت و حضور بی نظیری، یک دورگه دموکرات را در مراسم تحلیف ریاست جمهوری همراهی کرده اند و حالا مانده اند که چگونه احمدی نژاد در ایران میان آن ۲۴ میلیون آرای ادعا شده، چنان ترس خورده و تنها به برگزاری مراسم تحلیف رفته بود.

جناب احمدی نژاد! شما اگرچه در سالهای پیش از این سال سیاه توانسته بودید آسوده خاطر به نیویورک سفر کنید و در سازمان ملل فخر آزادی نداشته ما را بفروشید، اما امسال کمی پریشان خاطری بد نیست چرا که از رای حضور شما بوی خون می آید. اینها مرثیه و سوگواری نیست. چنان به واقیعیت نزدیک است که حتی دل مهمانان و همراهان دیروز شما در جمع ایرانیان مقیم آمریکا را هم لرزانده است. می گویید نه، سندی برایم رسیده است آقا!

در این نامه که امضای گویا بالاترین مقام دولت شما در آمریکا پای آن است، شما ایرانیان مقیم خارج از کشور را به دودسته تقسیم کرده اید. آنان که مثل شما فکر می کنند، فرهیختگان وطن دوست اند و آنان که مثل شما نیستند، فراریان برانداز اند. و چنان که خودتان هم می دانید رییس بخشی از ایرانیان هستید، دعوت نامه برای جشنی در راه فرستاده اید. برخلاف اینکه روسای جمهور همیشه با افتخار کل مردم کشورشان را به حضور فرا می خوانند. نه خیر جناب احمدی نژاد، روشن تر ببینید، خوب ببینید که ایرانیان اینجا، چه‌ آنان که مثل شما فکر می کنند و به شما رای داده اند و چه آنان که رایی در سبد شما نگذاشته اند، همگی از اینکه مردی در اوج رنج زندانیان و کشته شدگان انتخابات اخیر، برای برپایی بزم در نیویورک آماده می شود حیرت زده و شرمنده اند. اینها تحلیل یک روزنامه نگار نیست. دعوت نامه شما به دستم رسیده است! از سوی یک ایرانی فرهیخته ای که سال های پیش میهمان مراسم شما بوده است و امسال با دیدن دعوت نامه شما دلش لرزیده است. دلش می لرزد که هم وطنان اش در سردخانه ها و بازداشتگاههای «غیراستاندارد» شهر دنبال یک خبر ساده از عزیزانشان می گردند و آب ساده از گلویشان پایین نمی رود، آنگاه شما برای ضیافت شام، دعوت نامه هایتان را بی صدا و ویژه فرستاده اید. بی شک وقتی در متن نامه، ملتمسانه از ایرانی مورد اعتماد خود درخواست کردید تا برای گرم تر برگزار شدن محفل تان، اسم و آدرس چند ایرانی قابل اعتمادتر دیگری را نیز در اختیارتان بگذارد تا از آنها نیز برای مهمانی تان در نیویورک دعوت کنید به ذهن تان هم خطور نمی کرد که اینبار این دعوتنامه چون بغضی روی دست میهمان دیروزتان می ماند و انتشار متن اش را نیز تنها بضاعت خویش برای همدردی با ایرانیان داخل کشور می داند.

جناب احمدی نژاد میرحسین و شیخ، بی آنکه در قدرت باشند برای ایرانیان خارج از کشور نامه و بیانیه داده اند و از حضورشان در انتخابات و همراهی شان در روزهای پس از انتخابات قدردانی کردند و ایرانیان مقیم خارج از کشور نیز تقدیرنامه آنان را علی رغم دیدگاههای فکری متفاوت، خوش پذیرفتند اما ببین چه بر سر دولت در قدرت شما آمده است که معتمدان دیروزت، دعوتنامه های ویژه را برای همان ها که شما برانداز و جاسوس می خوانیدشان، می فرستند تا با انتشارش، باقی میهمانان ویژه شما را نیز به همراهی در اعتراض فرا خوانند.

حال همانند همیشه با همان اعتماد به نفس مضاعف تان بیایید نیویورک و سپس یا دوربین های رسانه ملی مسولیت با شکوه نشان دادن ضیافت تان را عهده دار می شود یا دوباره شخصا باید دوره بیافتید و در شهر و خاطرات دختر دوساله ای را که به زبان اسپانیولی در خیابان های نیویورک محمود محمود می کرد ، برای هواداران خودتان تعریف کنید

منبع: عصر

مشابهت های آزادی مطبوعات در دو کشور هم پیمان ایران و ونزولا

روزنامه نگاری که برای آزادی مطبوعات تلاش می کرد، توسط حامیان هوگو چاوز، رئیس جمهور ونزوئلا مجروح شد. (EPA)
واقعا شاعران و ضرب المثل سازان ایرانی قابل ستایش هستند

کبوتر با کبوتر باز با باز کند همجنس با همجنس پرواز

وقتی این دست حوادث را در مدتی کوتاه در کشور هم پیمان و هم فکر در رصد میکنی متوجه تشابهات چشمگیر حکومتی و انتظامی میشوی.حتما این خانم هم میخواسته کودتای مخملی کنه یا اینکه از ایادی آمریکا بوده!!

نیک آهنگ کوثر و استقلال قوا

نام 5 مداح معروف تهران در فهرست سازمان‌دهندگان لباس‌شخصی‌ها

در حالی‌که رسانه‌های حامی دولت و مخالفان نظام، سعی دارند عوامل برخورد با مردم را نیروهای نظامی و انتظامی جلوه دهند، بررسی‌های خبرنگار «آینده» نشان می‌دهد بسیاری از نیروهای لباس شخصی که در ناآرامی‌های پس از انتخابات به ضرب و جرح مردم پرداخته‌اند، توسط 5 تن از مداحان معروف تهران سازماندهی شده‌اند.

به گزارش خبرنگار «آینده»، این افراد که جزو افراد جاهل و مریدان این 5 مداح معروف هستند، با درخواست برخی چهره‌های سیاسی از این مداحان سازمان‌دهی شده و با ابزارهایی نظیر زنجیر، میله آهن، چاقو و پنجه بکس اقدام به ضرب و جرح مردم در خیابان‌های تهران می‌کردند.

گفته می‌شود ح-س یکی از این 5 مداح که سابقه درگیری‌های فیزیکی در دهه گذشته را نیز دارد، خود شخصاً در برخورد با مردم حضوری فعال داشته است.

یکی از مداحان هم که رابطه فامیلی با یکی از مقامات دارد، در صحنه درگیریها دیده شده است.

گفتنی است انتشار اخبار و گزارش‌های مکرر از ضرب و جرح بی‌رحمانه و بدون مجوز مردم از 23 خرداد تا اوایل مرداد موجب شده است انگشت اتهام به سوی مأموران نیروی انتظامی و سپاه پاسداران نشانه رود؛ اما فرماندهان انتظامی و نظامی در پیگیری‌های نمایندگان مجلس شورای اسلامی و بازرسان مقامات عالی رتبه اظهار کرده‌اند: اکثر برخوردهای فیزیکی و بی‌دلیل با مردم توسط افراد غیر مأمور که توسط برخی چهره‌های سیاسی که مسئولیت اجرایی نیز دارند و از طریق 5 مداح معروف سازمان‌دهی شده‌اند، انجام شده است.

منبع: بهترین خبر های روز جهان و ایران

گفتگوی روزانه محسن سازگارا یکشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۸۸

فایل صوتی کم حجم برای دانلود:
Mohsen_Sazegara_20090816_Audio_wma.zip

فایل صوتی ام پی تری برای دانلود:
MP3 32kbps
Mohsen_Sazegara_20090816_Audio32_mp3.zip

فایل تصویری کم حجم 3gp برای دانلود:
Mohsen_Sazegara_20090816_Video_3gp.zip

یوتیوب:

نظرسنجی

لطفآ در نظرسنجی زیر شرکت کنید…

این نظرسنجی در سربرگ‌ها هم اضافه شد.